پیر-امریک اوبامیانگ دلیل درگیری‌اش با میکل آرتتا را فاش می‌کند

در دوران کرونا بازی می‌کردیم، فکر می‌کنم حریف‌مان اورتون بود. اون فصل برای من خوب پیش نمی‌رفت و توی لیگ هم مشکل داشتیم. سرمربی روز قبل بهمون گفت: "فرقی نمی‌کنه ببریم یا نه، یه روز استراحت دارین. ولی اگه می‌خواین از قرنطینه بیرون برید، قبل از بازی اطلاع بدین چون باید قوانین بهداشتی رو رعایت کنین."

چند ماه قبل مادرم سکته کرده بود، هوا گرم بود و نزدیک کریسمس هم بود. برای همین پیش سرمربی رفتم و گفتم: "مربی، اومدم ببینمت چون می‌خوام مرخصی بگیرم، می‌خوام برم مادرم رو برای تعطیلات بیارم." اونم مشکلی نداشت. خوب می‌دونست چی شده، همون روزی که این اتفاق افتاد بهم اجازه داده بود برم ببینمش. پس بهم اجازه داد و گفت با دکتر در مورد برگشتن و مسائل مربوط به کرونا صحبت کنم.

رفتم خونه توی لاوال، قرار بود همون روز استراحت برم و شب برگردم، نه اینکه صبح تمرین برگردم. مادرم باید آزمایش می‌داد، نمی‌تونستم شب برم برای همین صبح روز تمرین رفتم. وقتی رسیدم، باید تست می‌دادم ولی در واقع باید روز قبلش انجام می‌دادم چون از کشور دیگه‌ای برمی‌گشتم.

رسیدم، مربی بعد از جلسه منو کنار کشید و حسابی سرزنشم کرد، سر من داد زد انگار دیوونه‌ام، گفت: "یه خنجر توی پشتم فرو کردی، با توجه به وضعیتی که توش هستیم نمی‌تونی این کارو با من بکنی." همون لحظه با خودم گفتم جوابش رو نمی‌دم چون کار به دعوا می‌کشه. نرفته بودم مهمونی. اون خوب می‌دونست دلیل مرخصی‌مو، برای همین نمی‌فهمیدم چرا اینجوری بهم گیر می‌ده.

رفتم خونه و دکتر بهم زنگ زد، گفت: "فردا سرمربی تو رو نمی‌خواد اونجا ببینه." گفتم باشه، می‌دونستم بازی بعدی نزدیکه و با خودم گفتم: "لعنتی، دوباره همه حرف می‌زنن، یه آشوب به پا می‌شه، این چه وضعیه؟" نمی‌تونستم بفهمم چی شده، انگار وضعیت قمر در عقرب بود.

چند روز گذشت و دکتر بهم گفت: "نگاه کن، اون نمی‌خواد تو با تیم باشی، ولی می‌تونی بیای جداگانه تمرین کنی." با خودم گفتم باشه... بعدش صدام کرد و جلسه‌ای گذاشتیم تا برام توضیح بده که اولا بازوبند کاپیتانی رو ازم می‌گیره و دوما اینکه دیگه با گروه تمرین نمی‌کنم. دوباره توضیح داد که چرا در اون دوره که برای باشگاه سخت بود علیه من بوده. گفت باید الگو باشم و نمی‌تونستم این کار رو انجام بدم. همون موقع گفتم: "قبول می‌کنم که بخشی از مسئولیت به عهده منه ولی دلیل اصلی رو فکر می‌کنم اگه یکم انسان باشی می‌فهمی. می‌تونی کاری که من کردم رو درک کنی."

بعد از اون، همه چیز تموم شد، یه ماه جداگانه تمرین کردم تا اینکه تعطیلات رسید.