مهترم = محترمتازه فهمیدم چرا با شلنگ میزدنم good luck
آقا من آخر نفهمیدم آن مرد که با اسب آمد دقیقا کی بود؟؟؟خوشا به حالت ای روستایی که می خوندیم بد جور جو می گرفت منو . هر لحظه فکر می کردم الان از دود تهران خفه میشمراستی من یادم نیست وقتی آقای هاشمی با خونواده مهترم اومدن تهران، چی شد که مریم گم شد؟؟؟می دونی از چیه دبستان خوشم می اومد... اینکه همه معدّلشون (تشدیدو حال کردید) 20 بود. آخر سال هم یه کارت شهر بازی مدرسه می داد بهمون داش حامد دستت درد نکنه که مارو یاد درد اون شلنگا انداختیgood luck
جونم حامد دست به قلم داداش سایت رو ازین رو به اون رو کردی با این پستتا
یادش بخیر باسه ی هر حرف جدید قطاری وایمیستادیم بعدش هوهو کنان میرفتیم کنار یک طابلوی برجسته که خانوم اداب معلم اول دبستانم خودش درست کرده بود و بهش باغ الفبا میگفت تا با حرف جدید اشنا شیم )ویشکا مگه 69 نیستی چرا یادت نیست
داش مجتبي. اينا رو كه گفتي همه يادشونه. اينا كه گذاشتم كمتر كسي يادشه! سيد خوشحالم كه كودك درونت به قليان در اومد
ممنون بچه ها. ياذش بخير چه كتكي ميخورديم
انار،صد دانه یاقوت... باز باران ، با ترانه... اینا چی شد؟
هی وای من
مررررررررررررررررسی البته سن من با این چیزا قد نمیده
وای... حامد جان تا کجاها ک نبردی منو. بی نهایت ازت سپاسگذارم داداش
ممنون حامدتموم خاطرات کودکیم که با پسر داییم که اتفاقا هم اسم تو بود زنده شد
It's the Best...thanks...
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
مرسی . جلد کتاب فارسی انگار تو مخ حک شده.
يادش بخير.همه ي بدبختيامون از همين جا شروع شد
دمت گرم، با حال بود، مرسی
ای وای یادم میادهمین داستان پروازیه خط مینوشتم یه خط ول میکردم آخرشم یه کشیده محکم ازدست اون بی پدرخوردم
خیلی ما رو بردی به بچگیامون.البته من هنوز 19 سالمم نشده