loading
در حال بررسی درخواست شما
Arsenal

لیگهای اروپایی و جایگاه آرسنال در فوتبال امروز



قسمت اول



سلام



نظر سنجی ای مدتی قبل گذاشته بودم و از شما خواسته بودم
میون 4 تا مقاله ای که تو ذهنم دارم کدومشو اول بنویسم که چهار تا مقاله بودن که
شما انتخاب کردید که خاطرات آبو دیابی اول از همه باشه و بعد از اون همین مقاله و
مقاله ی بعد این مجموعه مقاله هم "ونگر،آخرین سردار" باشه و مقاله ی آخر
هم یه مصاحبه ی جعلی از پروفسورمون که بیشتر فکاهیه و تلاش میکنم تا قبل از شروع
فصل آماده شه. قول میدم بترکونه



خدا رو شکر که تونستم خاطرات آبو دیابی رو تو دو قسمت
بنویسم و توجه شما جلب شده باشه و البته میون دو قسمت خاطرات آبو یه تیکه هم
"دفترچه خاطرات
چلسی فن ها
" و مقاله ی فیلمنامه ای "class is permanent" رو نوشتم  که این آخری یکم فیلنامه ای و در هم بر هم و
طولانی بود زیاد فکر کنم استقبال نشد ولی خوبه میتونید استفاده کنید بکوبید تو سر
چلسی فن ها



امروز در خدمت شما هستم با مقاله ی فوتبال امروز مخصوصا
لیگهای اروپایی و جایگاه آرسنال در فوتبال امروز



اگر دقت داشته باشید به راحتی میتونم عضو طرفداری و سایتهای
شبیه اون بشم و اگه یادتون باشه اولین مقاله امو فرستاده بودم سایت وزین گل فارسی
ولی چاپش نکردن ولی مطمئنا محیط سایت طرفداری آیینه تمام نمای بی فرهنگی های بعضی
ما ایرانی هاست که صدای مخافو حتی در حد تیم فوتبال نمیتونیم تحمل کنیم و کاسه داغ
تر از آش میشیم و بقیشو خودتون میدونید خلاصه محیطشو نمیپسندم و همینجا بین شما
برام خوبه حتی اگه برخی دوستان منو غیر اصیل و غیر ایرانی خالص قلمداد کنن....



بگذریم



امروز و در قسمت اول و دوم قصد دارم از میان 4 لیگ معروف
اروپایی انگلیس،اسپانیا،آلمان و ایتالیا دو  لیگ آخر رو بررسی کنم چون بومی ترین لیگها رو
دارن و به نسبت کمتر مورد توجه هستن و از طرفی 4 بار هر دوشون جام جهانی رو بردن.



در قسمت سوم به طور کامل لالیگای اسپانیا که یطورایی پاسخ
من به برخی پیجهای شبکه های اجتماعی و طرفداراشونه و در قسمت چهارم و آخر لیگ
انگلیس و باشگاه آرسنال



البته در آخر دوست دارم بگویم علاوه بر این که قصد طرفداری
یا ستایش از هیچ لیگی را ندارم این مجموعه مقالات نظر شخصی بنده بوده که ممکن است
با نظر شما متفاوت باشد چون به هر حال در مورد پدیده هایی در حال بحث هستیم که
مانند ناظری خارجی داریم نگاه میکنیم و مسلما دیدها و نظرات با هم تفاوت دارد.



امیدوارم همراه باشید.



 



ابتدا بوندس لیگای آلمان و به طور کلی آلمان



"آلمان" اگر نگوییم
توسعه یافته ترین، جزو توسعه یافته ترین کشورهای جهان است. نگاهی کوتاه به لیست
شرکتهایی که محل تاسیسشان در آلمان است ممکن است موجب تعجب شما بشود. به جرئت
میتوان گفت که این کشور، به طور غیر رسمی رئیس اتحادیه ی اروپا و گاو صندوق
اروپاست هر چند سوئیس را گاو صندوق جهان گویند. اما چه چیزی باعث میشود که یک کشور
با وجود از سر گذراندن دو جنگ جهانی که در هر دو شکست خورده و تحقیر شده، هر بار
با قدرتی بیشتر از گذشته باز گردد؟



این قدرت دامنه ی محدودی صرفا در مورد صنعت و اقتصاد ندارد
و در هر زمینه ای رد پایی را میتوان از وجود آلمانی مشاهده کرد منجمله پدیده ای که
ممکن است تمام مرزها را درنوردد
کاری که آلمان با ارتشش نتوانست  با : "فوتبال"



فوتبال پدیده ای به شدت تعیین کننده است البته در میان توده
ی مردم. به طور مثال از 6 و نیم میلیارد مردم جهان به جرئت  حداقل 4 میلیارد از مردم جهان
"لیونل مسی" را میشناسند که
این نشان دهنده ی نفوذ فوتبال است.



از بحث دور نشویم، علت موفقیت آلمان در تمام زمینه ها به
ذهنیت آنها که سالهاست نهادینه شده و استارت خورده است بر میگردد از شروع انقلاب
صنعتی و قرن هجدهم و ظهور فیلسوفان متعدد آلمانی که پایه گذار مسیر و فکرهای جدید
بودند و همچنین عاملی که به شدت زیر سایه ی تحسین پیشرفت و توسعه یافتگی این
کشورها فراموش میشود:"استعمار"



قاره ای که تقریبا هیچ منبع طبیعی معدنی مهمی ندارد در سایه
ی استعمار به درجه ای از توسعه یافتگی رسیده که اگر خود نیز این نقطه ی سیاه در
تاریخ را بپذیرد، برخی از دوستان که شیفته آن کشور ها هستند ممکن است این عامل را
مهم ندانند.



باز هم از بحث دور شدیم. برای بررسی این که چگونه کشورهای
توسعه یافته،
"توسعه یافته" در نظر گرفته شده اند  خصوصا آلمان
میتوان هزاران صفحه نوشت و ساعتها بحث کافه ای کرد  ولی ما اینجا هستیم تا فوتبال آلمان را بررسی
کنیم نه تاریخچه ی توسعه ی آلمان ولی به خاطر این که فوتبال آلمان و به طور کلی
ورزش هر کشوری رابطه ی تنگاتنگی با خود آن کشور و نگرش! مردم آن کشور داشته و دارد
لازم بود مقدمه ای در این خصوص بیان شود و در ادامه هم متذکر شود که برای بررسی
تمام لیگهای اروپایی در تمامی این مجموعه مقالات وجود بحثهای جامعه شناسی و
آکادمیک ضروریت دارد ولی تا جایی که مقدور است کوتاه خواهد شد.



تمامی کسانی که مدتی در آلمان بوده اند بی برو برگرد اذعان
میکنند که : "به هر چی که میرسن حقشونه" که این جمله ی داخل گیومه نقل
به مضمونی  مربوط به مهدی مهدوی کیا اسطوره
ی فوتبال کشورمان است.



چه بخواهیم موفقیتهای چندین ساله ی فوتبال آلمان در تاریخ
فوتبال را ناشی از خوی ذاتی و خونسرد و شکست ناپذیر و "ترمیناتوری" فرد
فرد آلمانی ها بدانیم که  و چه بخواهیم آن
را ناشی از نظمی بدانیم که سالهاست به آنها آموزش داده و نهادینه میشود، و چه ملی
گرایی و ناسیونالیستی و
"یکی برای همه همه برای یکی" بپنداریم(که فکر کنم این شعار اشتباهی مربوط به فرانسوی
هاست که آن هم تقصیر الکساندر دوماست) و این شعار و خوی ناسیونالستی باعث وقوع
فردی به نام
"هیتلر" میشود که جهان را به فنا بدهد، یک چیز مشخص است: آلمان حالا حالاها هست چه
جنگهای جهانی دیگری راه بیندازد و در آنها باز هم شکست بخورد باز هم برمیخیزد.



فوتبال آلمان عملا از سال 1954 آنهم با آلمان غربی کلید
خورد و در آنجا خوی شکست ناپذیری آنها برای چندمین بار رخ نمود. جایی که در دور
مقدماتی به مجارستان فجیعانه باختند و در بازی فینال هم بازی عقب افتاده را از
همان مجارستان بردند تا به جهانیان نشان دهند که آلمانی دیگر در راه است که اینبار
نه از طریق راه اندازی جنگی دیگر بلکه از طریق پدیده ای که همه گیر
میشود:"فوتبال" و در کنار موسیقی زبان مشترک دیگری برای مردم جهان خواهد
بود تا پیام هر ملت را منتقل کند، پیام خود مانند ترمیناتوری شکست ناپذیر  منتقل کند:"من برگشتم"



کارگردان فیلم ترمیناتوربه نظرم رگه هایی از آلمانی بودن را دارد
حتی اگر خود نداند ولی بازیگر نقش ترمیناتور جناب شوارزنگر یک اطریشی است. خواه
ناخواه سندی میشود برای اثبات شکست ناپذیری آلمان ها.



  بعد از این جام و
پیروزی آلمان غربی، پسرانی از ایالت ثروتمند باواریا در جنوب آلمان در مرکز این
ایالت یعنی شهر بایرن وارد باشگاه بایرن مونیخ شدند. "بکن
بائر"،"گرد مولر"،سپ مایر" جزو شناخته شده ترین این پسران و
نام هایی هستند که در حین نوشتن به یادم می آید. در آن هنگام تیم اول شهر مونیخ
باشگاه مونیخ 1860 بود و ورود اینها استارت پیروزی های بعدی فوتبال آلمان و تاریخ
ساز شدنشان و شروع رابطه ی بایرن مونیخ و فوتبال آلمان بود



همانطور که در ابتدا نوشتم به هیچ وجه نیت طرفداری از هیچ
لیگ و هیچ تیمی غیر از آرسنال را ندارم ولی این یک واقعیت است که موفقیت فوتبال
آلمان با بایرن مونیخ پیوند خورده است.



20 سال بعد در جام 1974 به میزبانی آلمان تیم ملی آلمان با
درخشش همان پسر بچه ها و افراد دیگری مثل پل برایتنر،اووه زیلر،اولی هوینس در
استادیوم المپیک مونیخ که میزبان المپیک 1974 بود نخستین جام جهانی جدید را بالای
سر میبرد.



ایالت باواریا از دیر باز جزو ثروتمندترین و نخبه پرور ترین
ایالات آلمان و پروس بوده و خواهد بود . وجود نظام فدرالی بر کشور آلمان و پروس
موجب قدرتمند شدن هر چه بیشتر ایالت باواریا در طول تاریخ شده و میشود. برگزاری
المپیک 1972 در این شهر را میتوان نقطه عطفی در این شهر در عصر جدید بر شمرد.



به هر حال آن نسلی که در قهرمانی 1954 کودکانی بودند که
وارد باشگاه بایرن مونیخ شدند در همان فصل و دو فصل دیگر به مدت سه فصل متوالی لیگ
قهرمانان اروپا را تصاحب میکنند.



دست تقدیر یا نمیدانم شاید دلایلی دیگر باعث میشود که حال
که این جوانان "بایرنی" باعث افتخار و شکوه آلمان غربی شده اند، خواه یا
ناخواه باعث پدیده و ظهور باشگاهی شود که خواسته یا ناخواسته موجب ایجاد
"امپراطوری بایرن بر آلمان " و یا گمانه زنی هایی مانند"یک تیمه
کردن لیگ آلمان توسط بایرن" شوند.



کسی چه میداند اگر این کودکان به جای وارد شدن
به باشگاه بایرن مونیخ وارد باشگاه قدرتمند تر آن زمان یعنی مونیخ 1860 میشدند و
همان افتخارات را کسب میکردند ما باید به جای بایرن مونیخ میگفتیم مونیخ 1860 موجب
یک تیمه شدن لیگ آلمان شده یا این که دست سر نوشت بازیهای دیگری در آستین داشت؟



به هر نحو همان نسل در سایه ی ثروت ایالت باواریا و نظام
فدرالی آلمان پس از افتخار آفرینی برای آلمان غربی صاحب کرسی هایی در فوتبال شدند
و نام بایرن به طور غیر رسمی و رسانه ای به
"اف سی هالیوود"  تغییر یافت.



هر چند در دهه های 80 هم لیگ و فوتبال آلمان همچنان پویا و
در جهان قدرتمند بود و به رهبری مونیخی های دیگری مثل رومینیگه  تنها ایتالیا و هوای آفتابی اروپای جنوبی جنوبی و ذات خونگرمش موجب نرسیدن
آلمان به جام قهرمانی 1982 شد هر چند تبانی این تیم با اطریش برای حذف الجزایر از
نقاط تاریک آلمان است اما عملکرد ضعیف آلمان در جام ملتهای 1984 موجب بازگشت قیصر
به فوتبال ملی و اینبار در سمت سرمربی گری شد. قیصر و شاگردانش در جام جهانی 1986
تنها به نبوغ مارادونا باختند ولی درچهار سال بعد با کار تیمی توانستند در بازی
جنجالی پیروز جام 90 شوند و لباسهای آن آلمان قهرمان با بازیکنانش در خاطره هایمان
ماند زیرا نخستین جام جهانی بود که بعد از جنگ تحمیلی میشد با خیال راحت به تماشای
بازیهایش نشست و لذت برد .



قهرمانی آلمان در جام جهانی 1990 بار دیگر  موجب اعتماد به قیصر فوتبال آلمان شد.



اما فوتبال آلمان به علت همین ملی گرایی بیش از حد موجب
رکود شد و تیم ملی پیر 1998 و تیم یورو 2000 نشان دادند که لازم است در مورد
فوتبال اندکی از ملی گرایی فاصله گرفت.



فقر استعداد در فوتبال آلمان و پیری نسل چیزی جز تحقیر در
جام جهانی 98 و یورو 2000 باقی نگذاشت. اندک استعدادهای فوتبال آلمان هم کسانی
بودند مثل اولی کان و میشاییل بالاک. فقر استعداد باعث شده بود که فشارها بر روی
هر ستاره ی نوظهوری متمرکز شود و آسایش را از آن فرد بگیرند. نابودی سباستیان
دایسلر که ناشی از افسردگی بود نمونه ای بر این مدعاست. این استعداد در دوره ای
خالی از ستاره آلمان ظهور کرد و تلقی ناجی گونه ی آلمانی ها از وی و نگرانی از این
که  آیا این استعداد در مسیر درستی حرکت میکند و قضاوت در مورد هر حرکت وی از سوی تمامای مردم، موجب افسردگی وی شد. سباستین اکنون 34
ساله است!.



آلمانی ها دوباره خوی منضبط و الگو واری برای جهانیان از
این که چگونه میتوان موفق شد را نشان دادند . آنها بعد از آن تحقیر گسترده در دو
سال پایانی هزاره و سالهای اولیه ی هزاره با وجود نائب قهرمانی جهان در سال 2002
که آنهم به لطف اولی کان و بالاک و قرعه ی آسان و حذف بزرگان بود و غرور آلمانیشان
را جریحه دار کرده بود دریافتند که باید دوباره مانند همیشه
"آلمانی"  شوند. لیگ و استعداد یابی و سلامت اقتصادی را
در دستور کار قرار دادند تا در نهایت به آنچه میخواستند بعد از 14 سال رسیدند. این
موتور استعداد یابی پایه های فوتبال آلمان است و ما حالا حالاها شاهد آن خواهیم
بود



از طرفی در طی همان برنامه ی گسترده دریافتند در فوتبال
امروز وجود طراوت و وجود کسانی که آلمانی بازی نمیکنند نیز لا اقل در فوتبال لازم
است. به قولی در این مورد از خر شیطون ملی گرایی پایین آمدند. وجود بازیکنهای با
ملیتهای لهستانی یا ترکیه ای در رده های سنی فوتبال آلمان یا در لیگ آلمان را
میتوان به وضوح مشاهده کرد.   با دیدن بازی
مسعوت اوزیل یا  جروم بواتنگ یا خدیرا در
تیم آلمان و در مقایسه با سایر هم تیمی هاشان میتوان به وضوح دید که اینها متفاوت
با سایر هم تیمی هایشان بازی میکنند. آلمان در این مورد به خصوص غرور و ملی گرایی
را کنار گذاشته است.



از طرفی نمیتوان از نقش اقتصاد در فوتبال به خصوص در عصر
مصرف گرایی کنونی غافل شد. ذکر این که شرکت آدیداس یکی از بزرگترین اسپانسرهای جام
جهانی و به طور کلی فوتبال است نسان دهنده ی این است که آلمان برای رسیدن به
موفقیت، همه ی زمینه ها را مورد توجه قرار داده است. لیونل مسی اکنون شاید فکر کند
به آلمانی باخته که مهمترین منبع در آمدش است(اسپانسرش) و شاید این جایزه بهترین
بازیکن را........



ولش کنید. گمانه زنی های من خصوصا در مورد آدیداس و اینا و
میزبانی جام جهانی به قطر و .... کجای این فوتبال است!؟! 



اکنون لیگ بوندس لیگای یک آلمان غیر از بایرن مونیخ که به
نوعی پرچمدار آلمان در اروپاست  و از نظر
من در برخی موارد باید جدا از لیگ آلمان بررسی شود، شاهد لیگی جذاب و پویا با
اقصادی سالم و تماشاچیانی پر شور و استادیوم هایی همیشه پر است. و مردمی که به
لیگشان مینازند حتی طرفداران تیمی مثلا فورتونا دوسلدورف چون آلمانی همان شعار یکی
برای همه همه برای یکی را سرلوحه قرار داده است و میداند که قهرمانی در جهان هر
چند با بازیکنان بایرن بدست آمده ولی شاید همان تیم شهرشان جزئی از قطعات یک ماشین
آلمانی است که اگر نباشد ماشین سقوط میکند. (البته به این نکته کار نداریم که
شاید شما بگویید طرفداران آلمانی گاگولند که همه چیو دادند دست بایرن. نگرش و طرز
فکرشان درست یا غلط بودن این طرز فکر و این که یا ناشی از گول خوردنشان است و یا
اعتقاد قلبی را کاری ندارم و همانطور که گفتم دفاع نمیکنم و سنگ آلمان رو به مانند
برخی هموطنان مدهوش آلمان به سینه نمیزنم هر چند 
که  اون هموطنان رو نقد نمیکنم به
هر حال این یک روند است که منجر به موفقیت شده است و این موفقیت فوتبالی نمونه ای
از موفقیت و سبک زندگی مردمان آلمانی است)
اما شاید شما ندانید چون مدتهاست که
بازیهای بوندس لیگا پخش هفتگی نمیشود .



حال که نسلی جدید از بازیکنان بایرن در جام جهانی دیگری
قهرمان شده اند همچنان شاهد سلطه ی بایرن بر لیگ آلمان توسط نسلی جدید خواهیم بود.
سلطه ی این تیم از بسیاری از لحاظ و توصیف ها قابل بررسی است:



1.     
جنبه ی اقتصادی:



ایالت باواریا از
دیر باز جزو ثروتمند ترین ایالات آلمان و پروس بوده و به علت فدارالی بودن (یه
چیزی تو مایه های ایالت متحده) ثروتش یه طورایی مال خودش است. نماد فوتبالی این
ایالت جزو ثروتمند ترین باشگاه های اروپا بوده که البته اقصادی پاک دارد به مانند
سایر باشگاههای آلمان بنابراین اگر از نظر فوتبالی برای یک یا دوسال از بقیه ی
باشگاه ها عقب بیوفتد به سرعت جبران میشود. چاره ی کار بقیه تیمهای آلمان برای
رقابت با این غول اقتصادی بالا کشیدن خود است چون نظام فدارالی است و مثلا انتقال
تیم بایرن به مثلا شهر دوسلدورف به این بهانه که مردم و جوانان شهر دوسلدورف علاقه
مند به فوتبالند و سرگرم میشوند  امکان
پذیر نیست.



 



2.     
جنبه ی فرهنگی: به هر حال بایرن نماد و پرچمدار و پر افتخار ترین تیم آلمان در
اروپاست و از همه نظر غول فوتبال آلمان است. خوی ملی گرایی آلمان ها هم این موضوع
را بر نمیتابد که بازیکن آلمانی خارج از آلمان باشد و برای بقیه ی تیم ها موفقیت
اروپایی کسب کند و این امر پذیرفته شده است. دست کم نظر من چنین است سایر باشگاه
های آلمانی اکنون مدام در حال استعداد یابی هستند و برایشان موفقیت آلمان مهم تر
است . البته که اگر بخواهند دوست دارند بازیکناشن را در تیم خود نگه دارند ولی
وقتی توانایی اقتصادی ندارند و بایرن مونیخ در نقش غول فوتبال آلمان امانت دار
بازیکن آلمانی آنهاست و با آنها نام آلمان را در اروپا پر آوازه میکند و خلاصه از
سیستم آلمان خارج نمی شود. درد طرفداران دورتموند از گوتزه و لواندوفسکی و لورکوزن
از بالاک و لوسیو و زی روبرتو از بایرن فعلا با توجه به قهرمانی جهان کشورشان فعلا
فروکش کرده است. هر چند شاید در برخی موارد به نظرم بایرن مونیخ مقصر است مثلا
اعلام قرارداد با گوتزه دقیقا قبل از بازی فینال لیگ قهرمانان 2013 آن هم بدون
مذاکره با باشگاه دورتموند که کاملا روحیه ی دورتموند را خراب کرد یا قرارداد آزاد
بستن با بازیکنان مثل لواندوفسکی با این روش که
"تمدید نکن با
قرارداد آزاد بیا تیم ما
" با اطلاع از این که تیم دیگر بوندس لیگایی توانایی دادن حقوقی که بایرن میدهد
را ندارد و بازیکن هم تمدید نخواهد کرد تا از ترانسفرش پولی در بیاورد و تیم دیگر
هم شاید به بهانه ی ملی گرایی آلمانی و این که سران بایرن همان اسطوره های ملی ما
هستند و خواهند بود ساکت شوند.



3.     
رابطه ی مستقیم بایرن و آلمان



هر موقع بایرن
قدرتمند باشد و تمام بازیکنهای آلمان و ملی پوشانش در یک تیم باشد به مانند این
است که تیم ملی آلمان هر هفته یک بازی انجام دهد. بایرن ماوای اسطوره های قهرمان
جهان شده ی کشورش است. توصیفی که برای بایرن میتوانم به کار ببرم اگر از منظر حیات
وحش بنامیم:



تیم های آلمانی
مانند دسته ای از شیران هستند که  هستند که
تنها یک شیر نر که دائم  به وسیله ی نزدیکی
با سایر ماده ها و خوردن قسمت عمده ی شکار گله جوان میشود بر آنها حکومت میکنند.
آن شیر نر بایرن مونیخ بوده و حاکم و محافظ دسته است. هر موقع شیر نر ضعیف باشد
گله از دست میرود. سایر شیر های ماده و بقیه تیمهای بوندس لیگایی صرفا تامین کننده
ی نیازهای شیر نر هستند چون شیر نر در جدال بر رقبا پرچمدار و حافظ گله است. این
امر در گله پذیرفته شده است. هر فرزند نری که به دنیا می آید قائدتا لازم است رقیب باشد و با حاکم که
بایرن باشد مقابله کند ولی شیر نر سالهاست که حاکم است و ذهنیت سایر تیم ها و
شیرهای ماده هم حفظ گله است و در صورت به دنیا آوردن شیر کوچک نر آن را تقدیم شیر
نر حاکم میکند چون هزینه ی و گوشت و شیر نگه داری از آن را ندارد از طرفی حاکم
فعلی گله را نگه داشته است.



خلاصه ی بوندس لیگا: اگر میخواهید از زیبایی و
پویایی و فوتبالی که در بوندس لیگا بازی میشود و میسر فوتبالی آن که لذت ببرید، و
با توجه به اخلاق ایرانیمان لازم است از بایرن مونیخ فاکتور بگیرید در غیر اینصورت
از بوندس لیگا لذت نخواهید برد و اختلاف بایرن با سایر تیمها و مسائلی شبیه این
باعث جلوگیری از لذت بردنتان از این لیگ خواهد شد. خودشان هنوز هم نمیدانند با
بایرن چیکار کنند دوستش داشته باشند یا نه ولی ما آرسنالی ها فوتبال را به خاطر
زیابیی اش و فوتبال بودنش دوست داریم.



 



امیدوارم وقت بشه بقیه ی لیگها رو هم بنویسم این یکی که 4
ساعت طول کشید. و خواهشا خواستید استفاده کنید با ذکر منبع باشه



 نماز روزه ها قبول
عید فطر هم پیشاپیش مبارک 

آخرین اخبار آرسنال

جزئیات بلاگ

آرسنال.فوتبال واقعی

در این آشفته بازار،پر ثبات ترین و از نظر من پاک ترین فوتبال و باشگاه فوتبال جهان،آرسناله

تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۵/۳
بازدید پست : ۲,۶۷۷ بار
کل بازدید: ۳۵,۳۲۲ بار
این صفحه را به اشتراک بگذارید
بازی بعدی آرسنال
تاتنهام
تاتنهام
VS
آرسنال
آرسنال
لیگ برتر - تاتنهام هاتسپر
۱۴۰۳/۲/۹ ۱۶:۳۰
بازی قبلی آرسنال
آرسنال
آرسنال
5 - 0
چلسی
چلسی
لیگ برتر - استادیوم امارات
۱۴۰۳/۲/۴ ۲۲:۳۰