اینکه به پدر و مادرمان بفهمانیم ما خیلی مهم و جدی هستیم هنگام تماشای فوتبال،به این مهم بودنمان احتیاج داشتیم وقتی هیچ مشوق اجتماعی برای پیروزی های سال های کودکی و نوجوانی دریافت نمی کردیم. تا اینکه بزرگ شدیم و اواخر دبیرستان و اوایل دانشگاهمان مصادف شد با بازی های دلاورانه ی تیم عجیبی که مایلی کهن برایمان ساخت،آن بردهای 6-2 و 3-0 و به ویژه پیروزی 4-2 بر چین که ،یک نفر با زدن 2 گل حیرت انگیز نقش اساسی و کلیدی اش بدجوری به چشم می آمد.
مهدی مهدوی کیا. مهدوی کیا پسر هم نسل ما بود،متولدین اواسط دهه ی پنجاه،محیط کشت تمام آزمایشات اجتماعی،سیاسی،فرهنگی.نسل قهرمانان المپیادهای علمی،بالغان گفتمان تساهل و تسامح،نظاره گران سریع ترین تحولات فرهنگی و آخرین بازمانده های پرورش یافتگان اخلاق محور...مهدوی کیا اما،نماد اخلاق و نجابت و پاکدستی در دورانی بود که برای تماشای هر فوتبالی باید در برابر جبهه ی مخالف پدر و مادر مبنی بر ضداخلاق بودنش،توضیح می دادیم که همه ی این بازیگران عرصه ی فوتبال مثل هم نیستند.
حالا نسلی که هنوز احترام به بزرگتر و خویشتنداری در برابر ناملایمات را فراموش نکرده بود،کورمال کورمال دنبال شاهد می گشت برای اثبات مدعای خویش در راستای مشروعیت بخشیدن به بزرگترین دلخوشی اش،فوتبال. و این جامه برازنده ی قامت او بود. امسال که سالش بود،سال بی قراری و حضور،سال فریاد و دلتنگی،سال ماتم و نوستالژی،سال بغض و بغض و بغض،سال بی خداحافظی...
تولدت مبارک مرد آرامش و اعتبار تولد مبارک،آقای مهدوی کیا.