loading
در حال بررسی درخواست شما
Arsenal

نوشیدن آب پرتغال با گرگ های کثیف (اختصاصی علیرضا)

گفتند و گفتند و گفتند تا بماند........!
و باز هم گفتند و گفتند و گفتند تا برود.......!
این گفتن کجا و آن گفتن کجا...! این عشق کجا و آن عشق کجا...!
و این غیرت کجا و آن غیرت کجا.....!
او نبود . به دنیا آمد . او از دیار کاتلان ها آمد . بزرگ شد . بزرگتر شد . او همین نزدیکی ها بود! ...همین....!
فرانسسک فابرگاس نوجوانی که فوتبالش و از تیم ( ب ) بارسا شروع کرد .به اون بازی نمی رسید...... اما.... اما او همین نزدیکی بود..!
وی با تیم زیر 17 ساله های اسپانیا قهرمان جهان شد و الان در همین نزدیکی ها است...در همین نزدیکی ها با ناز و بی تعصبگی مثال زدنی......همین !
رئیس توپچی ها پای او را با عطوفت و شکیبایی و البته آینده نگری به مرکز جهای فوتبال در بهترین تیم جزیره ....مثال زدنی ترین تیم لندن باز کرد.....او اینجا بود...لندن....در همین نزدیکی ها.....به همین سادگی.........!
او آمد با مبلغی 2.25 یورو فقط همین...! مبلغی که باعث شد اون همین نزدیکی ها باشد و به قطار خوشبختی ای که مسیر ریلش به سوی ارتش توپچی ها هدایت میشد برسد... و در همین نزدیکی ها مستقر شد..!
رئیس به او آب داد....رئیس به او فوتبال یاد داد.....
رئیس به او عشقی را داد که همیشه از داشتن آن محروم بود.... اون 16 سال و 177 روز بیش نداشت...ناپخته بود.....بی تجربه اما با دنیایی از استعداد و شگفتی...رئیس دستش و گرفت . بلندش کرد و او را به مستطیل سبز توپچی ها فرستاد....
او رفت..با شهامت رفت....با عشق رفت...و موفق شد....در همان بازی بود که آرسنال در فینال جام حذفی در ضربات پنالتی جام را در سلطه ی خود دید و این آغاز خوبی برای او بود...و شروعی برای ماندن در این نزدیکی ها....
زمان در حال گذر بود...سسک نوجوان در حال عبور از این برهه و رسیدن به جوانی . در این گذر غول توپچی قصد سفر کرد و بار و بندیلش و بست....شاید قصد سفر کرد تا او در این نزدیکی ها بماند...
ویرای افسانه ای آرسنال با بانوی پیر ایتالیا ازدواج کرد...و این ازدواج باعث شکوفایی سسک جوان شد...
سک خوشحال . سسک شاداب و شکوفا . گویی شانس به او رو زده بود .
حالا دیگر وقت اوست . او می تواند نائب السلطنه شود. او خواست...و توانست... او حال جانشین بر حق غول آهنین سرخ پوشان لندن شده بود...
سینه ها جلو . دست ها با افتخار بالا . دستی که می توانستی به سهل علامت عجیبی را روی آن ببینی...!
انگار خواب بودیم......و حقیقت نداشت....اما...این یک داستان نیست.... بلکه اون علامت بازوبند کاپیتانی توپچی های بزرگ بریتانیا بود.....به همین سادگی.....بازوبندی بزرگ بر دستان ستاره ای کوچک......بسیار عجیب بود . عجیب عجیب .
او بزرگ شده بود . خواب های او , رویاهایش و آمالش به حقیقت پیوسته بود.......
دیگر رئیس او را آقای مورد اعتماد خود خطاب می کرد. او را دوست می داشت . هواداران دیگر او را به چشم یک بازیکن بی تجربه و خام نگاه نمی کردند ..بلکه او را چهار دوست داشتنی صدا می کردند....
گویی عاشق شده بود . گویی تعصب داشت . بر آب و آتش می زد . همه و همه .......نشانه ای از تولد ستاره ای جدید بود...
ستاره ای در همین نزدیکی ها....
اوبه تیم ملی دعوت شد....اولین بازی او برای تیم ملی بزرگسالان اسپانیا مقابل لیختن اشتاین بود... همه باور کرده بودند که او پیشرفت کرده...در واقع همینطور هم بود .....و او پیشرفت کرد . خودش خواست . تلاش کرد .
دیگر آرسنال و رئیسش او را از جوانی خام و بی تجربه و بی اصول به یک بازیکن بزرگ تبدیل کرده بودند...
بی تعارف اینا همه نشانه ای از بزرگی و عظمت آرسنال است.......آرسنالی که در همین نزدیکی ها در گوشه ی قلب ها جا دارد...
او آقای تیم شده است . در این جهت چشم خیلی ها گرد و به او دوخته شد . میلیاردرها , مافیاها و سودجویان این حرفه روی این ستاره دست گذاشتند ...
هر کدام او را مانند گوشت تکه ای می کردند و مال خود می دانستند !
در این میان بارسا گویی ارث پدر خود را مطالبه می کرد . بله بارسا...بارسا همان تیمی که به بازیکن خود اعتماد نکرد . همان تیم و افرادی که به سادگی از کنار ستاره خود گذشتند و او را از دست دادند...! آری همان تیم ....همان تیم بدون هیچگونه زحمت در پی تصاحب دست رنج توپچی های لندن و رئیس بزرگ آنان است..!
خوان لاپورتا رئیس رئیس وقت بارسا , با ثروت هنگفت کاتالان ها و سیاسی بازی های خود به دنبال جذب آقای فابرگاس بود..!
او می گفت سسک مال ماست..! هواداران آرسنال می گفتند ارث بابات جای دیگست..!
او می گفت فرانسسک و به هر نحوی به آبی اناری پوش می کنم.... رئیس توپچی ها در پاسخ می گفت...عمرا..!
او می گفت پول داریم .....پول میدیم.....رئیس در جواب می گفت پول تون و بزارین تو جیبتون برید یک جا دیگه شکار....اینجا خبری از گوشت نیست ای گرگ های لعنتی...
در پی این وقایع آنچه که پیش بینی می شد رخ نداد....و سسک در آن زمان نرفت............
حالا دیگر او پس از یک فصل مانگاری در آخرین فصل حضور خود (( بی درخشش , توام با مصدومیت )) مثل قدیم نیست . انگار یک جوری شده است...
به راحتی حالت بعیدی را می توانستی در چشمان آشنای او ببینی...!
مسخره وار مسخره وار مسخره وار...! انگاری بی میل برای این انتقال کودتایی نیست..! او دیگر بهانه ای در یدهای خود داشت..
بهانه ای با موضوعیت عدم موفقیت و کسب جام..!
او می گفت نمی توانیم جام بگیریم..... او می گفت خسته شده ام ..! و دیگر حرفی از ماندن نمی زد.....!
گویی سرطان تعصب زدایی در او هم ریشه دوانده...!
او همین نزدیکی بود و حرف از رفتن میزد...حرف از رفتن ...به همین آسانی....حرف از رفتن..به همان صورت که آمد..به همین سادگی....
گویی از حافظه او خاطرات و حوادث پاک شده بود...فراموشی و تاریکی تمام وجود او فرا گرفته بود...از یاد او رفت , رفته بود ,کی بود و چی شد.....!
او یادش رفته بود نتوانستیم یک جرعه آب پرتغال بنوشیم...! آری بی شناختی او تا جایی پیش رفت که فراموشی را در خود غالب کرد...غالب کرد که نتوان یاد آورد که هواداران نتوانستد بعد از چند سال گذشت از رهبری او و عدم موفقیت او در کسب قهرمانی و جام به عنوان یک کاپیتان جایگزین یک جرعه آب پرتغال در یک جشن با شکوه میل کنند....!
او دیگر میخواست به وطن به کاتالان بازگردد...میخواست با گرگ های کثیف , آن جرعه را بنوشد......
او می گفت من دینم و ادا کردم...اما با واکاوی می توان این سوال را از وی پرسید کدام دین....؟ !
کشتی ای که وی میتوانست آن را حرکت دهد...نشد...حرکت نکرد....وبهتره به نوعی ازعان به عدم موفقیت وی در حرکت دادن این کشتی بزرگ کنیم.... کشتیه غول آسایی که می توانست به آب بیافتد .... نیافتاد...!
او دیگر گویی یاغی و سرکش شده بود.....سخن گفت . تهدید کرد......تهدید به عدم تمرین با تیم کرد... و تهدیدش و عملی....!
تا جایی این عمل زشت و مذموم ادامه داشت که بازیکن خط میانی بارسا در یک مصاحبه ابلهانه و غیرحرفه ای و بازدارنده از ناراضی بودن و عذاب کشیدن فابرگاس در جمع توپچی ها لب به سخن گشود..... عملی که از سوی آرسن ونگر که خود پرچم دار اخلاق و رفتار حرفه ای است زشت و ناپسند تلقی و خشم او را بر انگیخت...
اما....
اما...بالاخره سسک تمرین نکرد و نماند و رفت...
بله...او سرانجام رفت !
سسک فابرگاس به هر صورتی که بود رفت. ولی نکته بارز این انتقال اکراهی از دست رفتن اعتماد حامیان او و البته طرفداران حرفه ای آرسنال نسبت به وی است....
خودش خواست...!
خودش خواست که به جمع منفورهایی همچون : اشلی کول و آدبایور بپیوندد......
پس می توان پیش بینی کرد که فابرگاس از الان باید به جهنم امریتس سلام و تعظیم کند....
منتظرت هستیم پسر......در همین نزدیکی ها.....
..........
موفق باشید...علیرضا ( هری )

آخرین اخبار آرسنال

جزئیات بلاگ

جایی برای سرخ ماندن

یک حقوقدان فوتبال فهم !<br>نوشته هایم به قلم خود حاصل میگردد...

تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۹/۱۱
بازدید پست : ۱,۱۷۹ بار
کل بازدید: ۱۳,۴۴۴ بار
این صفحه را به اشتراک بگذارید
بازی بعدی آرسنال
تاتنهام
تاتنهام
VS
آرسنال
آرسنال
لیگ برتر - تاتنهام هاتسپر
۱۴۰۳/۲/۹ ۱۶:۳۰
بازی قبلی آرسنال
آرسنال
آرسنال
5 - 0
چلسی
چلسی
لیگ برتر - استادیوم امارات
۱۴۰۳/۲/۴ ۲۲:۳۰