تزریق خون
درسی بزرگ از پسربچه ای کوچک
گزارش یک پرستار:
سال ها پیش که من به عنوان داوطلب در بیمارستان کار می کردم دختری به بیماری عجیب و سختی دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمی از خون خانواده اش به او بود.او فقط یک برادر 5 ساله داشت.دکتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد.پسرک از دکتر پرسید : آیا در این صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟ دکتر جواب داد:بله و پسرک قبول کرد.پسرک را کنار تخت خواهرش خواباندیم و لوله های تزریق را به بدنش وصل کردیم.پسرک به خواهرش نگاه کرد و لبخندی زد و درحالی که خون از بدنش خارج می شد به دکتر گفت:آیا من به بهشت می روم؟
پسرک فکر می کرد که قرار است تمام خون بدنش را به خواهرش بدهند!
پی نوشت : تمام خونمو در راه آرسنال میدم.........