- خانه
- بلاگ آرسنال
- ارسنال
- gunner & devil
اینو من تو سایت منچستر دیدم واقعا خیلی لذت بردم شاید یکم به نفع شیاطین نوشته شده باشه اما بازهم بنظرمن خیلی جالبه
زمانی خوزه مورینیو در لیگ برتر بود. فرگی می گفت جوری رفتار میکنه که انگار کلانتر جدیدی به شهر اومده و از جسارتش خوشش اومده بود. ولی همه می دونستیم که مورینیو هم حریف اصلی نیست. شاید تاریخ لیگ برتر و چلسی رو متحول کرده باشه و برای سه سال جنگ سختی رو با غول های جزیره ادامه داد ، ولی رقیبی برای فرگی نبود.سال 2007 بعد از عدم قهرمانی در لیگ برتر و شکست برابر یونایتد و فرگی ، اخراج شد.صحنه های دست زدن بازیکنان چلسی برای تیم ذخیره های یونایتد در اون فصل جز تصاویر فراموش نشدنی هر هوادار یونایتدی هست. برای چلسی بعد از مورینیو هم اتفاقات جالبی افتاد. سه نایب قهرمانی در تمام رقابت ها با آورام گرانت و رسیدن به فینال اروپایی که مورینیو هیچ وقت به این دستاورد در چلسی نرسید. مورینیو رفت و رقابتی که از مدت ها پیش شروع کرده بود رو باخت. کلانتر جوان راهش رو کشید و رفت تا برای خودش تاریخ جداگانه ای بنویسه. ولی خودش هم عاشق فرهنگ فوتبال بریتانیا و آن جذابیت بی پایانش شده بود. طرفدارانی که بی وقفه سرود می خوانند و هولیگان های بعضا دوست داشتنی و البته دیوانه ای که همه چیز رو برای باشگاه مورد علاقشون میخوان. مورینیو رفته ولی این عشق رو هیچ وقت فراموش نکرده و هر بار وعده بازگشت داده. شاید هم اشتباه کرد که رفت و در جزیره قصه خودش رو ادامه نداد. چیزی که حتی یک مربی کلاسیک ایتالیایی مثل کارلتو هم بهش دچار شده بود. لذت سرمربی گری در انگلستان ! ولی این داستانیست که مدت هاست دو نفر با دو سبک مختلف اما نزدیک ، در حال نوشتن و ادامه دادنش هستند. فصل های دنباله دار و متوالی از این کتاب موفقیت ها و شکست های این دو نفر نوشته شده و همچنان هم ادامه خواهد داشت. گفتم که رقیب فرگی و منچستریونایتد ، مورینیو نبوده و نیست. مورینیو نماد دوران جدید لیگ برتر بود. رقیب نبود. و لیورپول دشمن قدیمی هم تیم متعلق به گذشته ای بود که انگار مدت ها بود ازش فاصله گرفته بودیم. تغییر عجیبی بود.ولی حقیقت داشت و دلیلش یک مرد ساکت و مرموز فرانسوی بود.
تیتر سال 1996 روزنامه معروف انگلیسی هنوز هم جالبه. ? Arsene Who ! . در جو همچنان سنتی تر جزیره ورود یک فرانسوی نه چندان جذاب از ژاپن و استقبال سردی که ازش شد، شاید هرکس دیگری بود خیلی زود شکست می خورد و عطای کار رو به لقاش می بخشید.فرگی هم در ابتدا باور نداشت و تصور می کرد با رقیبی از جنس کیگان ، گراهام سونس و بقیه مربی های معمولی لیگ برتری مواجه هست.ولی این فرانسوی جور دیگه ای بود. خیلی زود با روش های خاص خودش ، فلسفه فوتبالش رو به توپچی های نامنظم آن روزها تحمیل و تلاش برای ساختن تیمی جدید رو آغاز کرد. مشروب خوری افراطی بازیکنان آرسنال و رفتار خصمانه بازیکنان مطرح این تیم چیز عجیبی نبود. انگلستان برای این مسئله یکی از بزرگترین استعدادهای خودش رو هم قربانی کرده بود. پل گاسگوئین آینه عبرت بود. آرسن نمی خواست بازیکنان او هم آینه عبرت دیگری بشوند. همه چیز تغییر کرد. روش های تمرین ،تغذیه ، کنترل بازیکنان و قراردادهای حرفه ای و منظم به وجود اومد . سیستم آکادمی ها متحول شد و آرسنال به جای خریدهای عجیب و بی مصرف ، هزینه بیشتری صرف جذب برترین استعدادیاب ها و امکانات برای اونا کرد و به دنبال آینده متفاوت بود. روندی که اگر ونگر آغاز نمی کرد ، شاید توپچی ها به همون باتلاقی میرفتند که بعدها لیدز و پورتسموث رو هم در خودش غرق و در همون دوران نیوکاسل رو از جرگه بزرگان لیگ برتر خارج کرده بود. شاید حالا که بازی های تهاجمی و جذاب تر آرسنال رو می بینید فکر بکنید که از اول همینطور بوده ، ولی هرگز اینجور نبوده و نیست. تیم ملال آوری که قبل از ونگر فقط دنبال نتیجه گیری بود ، حالا به کلی عوض شده بود. تونی آدامز فقط یک بازیکن ضربه زننده و خشن نبود. یه مدافع و رهبر مسئولیت پذیر شده بود. همین یک نمونه تغییر بازیکنی که لقب نه چندان محترمانه Donkey رو گرفته بود ، کافی نیست؟ . فقط دو سال زمان نیاز بود تا در سال 1998 توپچی ها دابل کنند و برنامه ها خیلی زود به ثمر بنشینه. حالا همه می دونستند آرسن ونگر کی هست و فرگی هم رقیب واقعیش رو شناخته بود.
تکرار میکنم ، برای مدت ها ، تا قبل از این زیاد شدن تیم های مدعی لیگ برتر و اوجگیری چلسی ، سیتی و تاتنهام ، برای یونایتدی ها نه لیورپول در گذشته و نه چلسی در زمان مورینیو ، رقیب به شمار نمی رفتند. حتی دشمنی معروف با لیورپول هم صرفا شکل نازلی از یک جنگ قدیمی بود که باید انجام میشد تا دوباره دشمن رو به سرجاش بنشونیم یا شکست بخوریم. مدل کلاسیکی از هر جنگی که انجام میشه و چیز عجیبی نیست. ولی اینا رقابت نبودند. مطمئن هستم این حس رو آرسنالی ها نسبت به چلسی و حتی تاتنهام در حداقل 10-12 سال گذشته داشته اند. شاید برای 2-3 سالی باشه که یونایتدها و توپچی ها ، حالا باید این رقابت چند وجهی رو باور کنیم و ببینیم که چلسی جرقه نیست. لیورپول داره با اسطوره خودش بر میگرده و مردی معمولی مثل بنیتز رو کنار گذاشته.تاتنهام ، سیتی و استون ویلا حقیقتا رشد کرده اند و دیگه فقط ما نیستیم. ولی این رو می دونم که هیچکدوم از ما یادمون نمیره برای دوره ای طولانی ، شاید برای چیزی نزدیک به یک دهه ، این رقابت فقط متعلق به ما بود. ما جنگ و دشمنی هامون نه با Rival های قدیمی و کلاسیکمون ، بلکه مقابل خودمون بود. توپچی ها در برابر شیاطین ! .
چه کسی فراموشش میشه؟ جنگ های لفظی کلاسیک فرگی با ونگر و کل کل های بعضا کودکانه این دو با هم که برای مدت ها روزنامه های انگلیسی رو سرگرم می کرد تا درگیری های شدید پاتریک ویه را و روی کین در تونل مسابقه که تا درون زمین بازی هم ادامه پیدا می کرد . صحنه های زیادی هست. نبرد اولدترافورد و حمله دسته جمعی بازیکنان آرسنال به نیستلروی و اون ضربه دست معروف مارتین کیون به RVN GOAL ، از استارت های معروف و کشنده تیری هانری تا گل معروف رایان گیگز در سال 99 به آرسنال که کلید سه گانه آن فصل یونایتدها شد ، پنالتی گیری اشمایکل از دنیس برگکمپ که سرنوشت فصل 99 رو برای ما تغییر داد تا گل قهرمانی ویلتورد در اولدترافورد و شب غم انگیز تئاتر رویاها ! خاطره های فراموش نشدنی و کلاسیکی که هرگز از ذهن هیچ هواداری خارج نمیشه..
اگر فقط به آمار نگاه کنیم به ما خواهد گفت که انگار شرایط برای برد یونایتدها مهیاتر هست. دو تیم روی هم نزدیک به 14 مصدوم دارند که سهم آرسنال دو بازیکن بیشتر هست. در سه بازی اخیر در امارات دو پیروزی نصیب ما شده و آخرین بازی رو با نتیجه تاریخی 8-2 تموم کردیم. وین رونی آمار 6 گل در 6 بازی آخر مقابل آرسنال رو به جا گذاشته و اولین گل لیگ برتریش که باهاش معروف شد رو در اورتون به همین آرسنال زد.جدای از اینکه اولین گل لیگ برتریش برای منچستریونایتد و صدمین گلش باز در همین رقابت و همینطور 150مین گلش در تمامی رقابت ها برای منچستریونایتد رو به همین آرسنال زده و با در اختیار داشتن فقط یک وین رونی شاید انتظار برد یونایتد چندان عجیب نباشه. ولی مردی که روی نیمکت تیم مقابل هست ، تمام این پیش فرض ها رو باطل میکنه و همینطور شرایط کلی لیگ جزیره اجازه این پیشبینی ها رو به ما نمیده. اینجا لالیگا نیست که از بردهای بستکتبالیمون مطمئن باشیم و با مصدوم شدن 1-2 نفر تمام ساختار تیم ها به هم بریزه. ولی چیزی هست که فکر میکنم درد مشترک طرفداران دو تیم باشه..ممکنه هم نباشه..ولی من که این احساس رو دارم..
شاید با حضور چند تیم دیگه و چندجانبه شدن رقابت قهرمانی ، لیگ جذابتر شده باشه و همه بیشتر لذت ببریم. حالا دشمنی های قدیمی با تاتنهام ، چلسی و لیورپول دوباره زنده شده و سیتی هم که سیبل جدید تنفر جمعی هست و ظهور خودش رو اعلام کرده و به نظر میرسه برای به هم زدن همین تعادل لرزان فعلی قدرت کافی رو هم داره. پولی که هست و خریدهایی که انجام میشه تا جای خالی یک تاریخ نداشته پر بشه. ولی اینها برای من هوادار مهم نیست. دوست دارم به گذشته نگاه کنم و به اون دوران برگردم. دوباره جنگ واقعی ویه را و روی کین رو ببینم. تکل ها و پاس های بی نظیر و خط کشی شده اسکولزی و حرکات دیوانه وار مارک اوورمارس ! . استارت های مخوف تیری هانری و سبک بازی تحسین برانگیز دنیس برگکمپ ،همون سانترهای زیبا و سینمایی بکهام و گل هایی نیستلروی که باهاش تمام هیجان و انرژی خودمون رو فریاد می زدیم. حتی دلم برای سوتی ها و اشتباهات فابین بارتز ، ری پارلور ، لی دیکسون ، فیل نویل و بقیه تنگ شده. حالا برام دوست داشتنی هم هستند.این لیگ برتر و همین رقابت شیک و تمیز فعلی با آرسنال هم جذاب و حرفه ای هست. خیلی آرسنال رو بردیم و شاید برخی اوقات اونا رو از دایره رقابت خارج کرده باشیم. اونا هم ممکنه درباره ما این احساسات رو داشته باشند. حداقل شاید در 2-3 سال گذشته یونایتد از نظر آماری تیم خیلی برتری نسبت به آرسنال بوده باشه. ولی اینها مهم نیست. حتی اگر برعکسش هم بود برام مهم نبود.
من دنبال یه چیز دیگه هستم. یک جنگ و نبردی که انگار به تاریخ پیوسته و شاید هرگز با اون کیفیت تکرار نشه. نمی دونم چه طور این خلاء درست شد. شاید از وقتی کین و ویه را رفتند. بکهام جدا شد، نیستلروی فروخته و دیکسون ، آدامز ، سیمن و پارلور خداحافظی کردند. شاید تیرخلاصش وقتی بود که هایبوری قدیمی نابود شد تا اماراتی به وجود بیاد که خالی از اون احساس خاص ورزشگاه قبلی بود. جایی که هرگز حتی منِ یونایتدی هم اون احساس رو نسبت بهش ندارم. برای من هایبوری همیشه استادیوم آرسنال خواهد بود. انگار همیشه در اونجا باید با آرسنال بازی کنیم. امارات همونجور که از اسمش بر میاد ، برای من عاری از هویت هست.شاید یک مکان موقتی باشه تا دوباره روزی به هایبوری برگردیم.منتظرش هستم. همونطور که همیشه منتظر اون نبردهای کلاسیک با آرسنال خواهم بود و دلم می خواد بار دیگه گیگزی استارت بزنه و با گل زنی به آرسنال ما رو قهرمان کنه. دعوای کاپیتان روی کین کین و فریادهاش رو ببینم و به اون سالها برگردم. دورانی که اگر هیچی هم نداشت ، از یک پیکار واقعی در زمین لذت می بردیم. وقتی که فقط ما و توپچی ها بودیم و چهره به چهره هم می جنگیدیم. زمانی که تمام سال رو برای این بازی صبر می کردیم.بعضی وقت ها فکر می کنم برگشت به عقب ،همیشه هم بد نیست. اگر می تونستم ، به عقب بر میگشتم و همیشه در اون چند سال می موندم. من این جنگ رو برای همیشه میخوام. باهاش طرفدار شدم و معنای رقابت رو فهمیدم. افسوس که انگار هرگز برگشتی در کار نیست. حتی فرگی و ونگر هم با هم دوست شده و از یکدیگر و دستاوردهاشون تعریف می کنند. آخرین بختمون هم از بین رفت. این هم یک بازی معمولی شده دیگه. مثل 36 بازی دیگر لیگ که باید با تیم های مختلف بازی کنیم. ناراحت کننده نیست؟
زمانی خوزه مورینیو در لیگ برتر بود. فرگی می گفت جوری رفتار میکنه که انگار کلانتر جدیدی به شهر اومده و از جسارتش خوشش اومده بود. ولی همه می دونستیم که مورینیو هم حریف اصلی نیست. شاید تاریخ لیگ برتر و چلسی رو متحول کرده باشه و برای سه سال جنگ سختی رو با غول های جزیره ادامه داد ، ولی رقیبی برای فرگی نبود.سال 2007 بعد از عدم قهرمانی در لیگ برتر و شکست برابر یونایتد و فرگی ، اخراج شد.صحنه های دست زدن بازیکنان چلسی برای تیم ذخیره های یونایتد در اون فصل جز تصاویر فراموش نشدنی هر هوادار یونایتدی هست. برای چلسی بعد از مورینیو هم اتفاقات جالبی افتاد. سه نایب قهرمانی در تمام رقابت ها با آورام گرانت و رسیدن به فینال اروپایی که مورینیو هیچ وقت به این دستاورد در چلسی نرسید. مورینیو رفت و رقابتی که از مدت ها پیش شروع کرده بود رو باخت. کلانتر جوان راهش رو کشید و رفت تا برای خودش تاریخ جداگانه ای بنویسه. ولی خودش هم عاشق فرهنگ فوتبال بریتانیا و آن جذابیت بی پایانش شده بود. طرفدارانی که بی وقفه سرود می خوانند و هولیگان های بعضا دوست داشتنی و البته دیوانه ای که همه چیز رو برای باشگاه مورد علاقشون میخوان. مورینیو رفته ولی این عشق رو هیچ وقت فراموش نکرده و هر بار وعده بازگشت داده. شاید هم اشتباه کرد که رفت و در جزیره قصه خودش رو ادامه نداد. چیزی که حتی یک مربی کلاسیک ایتالیایی مثل کارلتو هم بهش دچار شده بود. لذت سرمربی گری در انگلستان ! ولی این داستانیست که مدت هاست دو نفر با دو سبک مختلف اما نزدیک ، در حال نوشتن و ادامه دادنش هستند. فصل های دنباله دار و متوالی از این کتاب موفقیت ها و شکست های این دو نفر نوشته شده و همچنان هم ادامه خواهد داشت. گفتم که رقیب فرگی و منچستریونایتد ، مورینیو نبوده و نیست. مورینیو نماد دوران جدید لیگ برتر بود. رقیب نبود. و لیورپول دشمن قدیمی هم تیم متعلق به گذشته ای بود که انگار مدت ها بود ازش فاصله گرفته بودیم. تغییر عجیبی بود.ولی حقیقت داشت و دلیلش یک مرد ساکت و مرموز فرانسوی بود.
تیتر سال 1996 روزنامه معروف انگلیسی هنوز هم جالبه. ? Arsene Who ! . در جو همچنان سنتی تر جزیره ورود یک فرانسوی نه چندان جذاب از ژاپن و استقبال سردی که ازش شد، شاید هرکس دیگری بود خیلی زود شکست می خورد و عطای کار رو به لقاش می بخشید.فرگی هم در ابتدا باور نداشت و تصور می کرد با رقیبی از جنس کیگان ، گراهام سونس و بقیه مربی های معمولی لیگ برتری مواجه هست.ولی این فرانسوی جور دیگه ای بود. خیلی زود با روش های خاص خودش ، فلسفه فوتبالش رو به توپچی های نامنظم آن روزها تحمیل و تلاش برای ساختن تیمی جدید رو آغاز کرد. مشروب خوری افراطی بازیکنان آرسنال و رفتار خصمانه بازیکنان مطرح این تیم چیز عجیبی نبود. انگلستان برای این مسئله یکی از بزرگترین استعدادهای خودش رو هم قربانی کرده بود. پل گاسگوئین آینه عبرت بود. آرسن نمی خواست بازیکنان او هم آینه عبرت دیگری بشوند. همه چیز تغییر کرد. روش های تمرین ،تغذیه ، کنترل بازیکنان و قراردادهای حرفه ای و منظم به وجود اومد . سیستم آکادمی ها متحول شد و آرسنال به جای خریدهای عجیب و بی مصرف ، هزینه بیشتری صرف جذب برترین استعدادیاب ها و امکانات برای اونا کرد و به دنبال آینده متفاوت بود. روندی که اگر ونگر آغاز نمی کرد ، شاید توپچی ها به همون باتلاقی میرفتند که بعدها لیدز و پورتسموث رو هم در خودش غرق و در همون دوران نیوکاسل رو از جرگه بزرگان لیگ برتر خارج کرده بود. شاید حالا که بازی های تهاجمی و جذاب تر آرسنال رو می بینید فکر بکنید که از اول همینطور بوده ، ولی هرگز اینجور نبوده و نیست. تیم ملال آوری که قبل از ونگر فقط دنبال نتیجه گیری بود ، حالا به کلی عوض شده بود. تونی آدامز فقط یک بازیکن ضربه زننده و خشن نبود. یه مدافع و رهبر مسئولیت پذیر شده بود. همین یک نمونه تغییر بازیکنی که لقب نه چندان محترمانه Donkey رو گرفته بود ، کافی نیست؟ . فقط دو سال زمان نیاز بود تا در سال 1998 توپچی ها دابل کنند و برنامه ها خیلی زود به ثمر بنشینه. حالا همه می دونستند آرسن ونگر کی هست و فرگی هم رقیب واقعیش رو شناخته بود.
تکرار میکنم ، برای مدت ها ، تا قبل از این زیاد شدن تیم های مدعی لیگ برتر و اوجگیری چلسی ، سیتی و تاتنهام ، برای یونایتدی ها نه لیورپول در گذشته و نه چلسی در زمان مورینیو ، رقیب به شمار نمی رفتند. حتی دشمنی معروف با لیورپول هم صرفا شکل نازلی از یک جنگ قدیمی بود که باید انجام میشد تا دوباره دشمن رو به سرجاش بنشونیم یا شکست بخوریم. مدل کلاسیکی از هر جنگی که انجام میشه و چیز عجیبی نیست. ولی اینا رقابت نبودند. مطمئن هستم این حس رو آرسنالی ها نسبت به چلسی و حتی تاتنهام در حداقل 10-12 سال گذشته داشته اند. شاید برای 2-3 سالی باشه که یونایتدها و توپچی ها ، حالا باید این رقابت چند وجهی رو باور کنیم و ببینیم که چلسی جرقه نیست. لیورپول داره با اسطوره خودش بر میگرده و مردی معمولی مثل بنیتز رو کنار گذاشته.تاتنهام ، سیتی و استون ویلا حقیقتا رشد کرده اند و دیگه فقط ما نیستیم. ولی این رو می دونم که هیچکدوم از ما یادمون نمیره برای دوره ای طولانی ، شاید برای چیزی نزدیک به یک دهه ، این رقابت فقط متعلق به ما بود. ما جنگ و دشمنی هامون نه با Rival های قدیمی و کلاسیکمون ، بلکه مقابل خودمون بود. توپچی ها در برابر شیاطین ! .
چه کسی فراموشش میشه؟ جنگ های لفظی کلاسیک فرگی با ونگر و کل کل های بعضا کودکانه این دو با هم که برای مدت ها روزنامه های انگلیسی رو سرگرم می کرد تا درگیری های شدید پاتریک ویه را و روی کین در تونل مسابقه که تا درون زمین بازی هم ادامه پیدا می کرد . صحنه های زیادی هست. نبرد اولدترافورد و حمله دسته جمعی بازیکنان آرسنال به نیستلروی و اون ضربه دست معروف مارتین کیون به RVN GOAL ، از استارت های معروف و کشنده تیری هانری تا گل معروف رایان گیگز در سال 99 به آرسنال که کلید سه گانه آن فصل یونایتدها شد ، پنالتی گیری اشمایکل از دنیس برگکمپ که سرنوشت فصل 99 رو برای ما تغییر داد تا گل قهرمانی ویلتورد در اولدترافورد و شب غم انگیز تئاتر رویاها ! خاطره های فراموش نشدنی و کلاسیکی که هرگز از ذهن هیچ هواداری خارج نمیشه..
اگر فقط به آمار نگاه کنیم به ما خواهد گفت که انگار شرایط برای برد یونایتدها مهیاتر هست. دو تیم روی هم نزدیک به 14 مصدوم دارند که سهم آرسنال دو بازیکن بیشتر هست. در سه بازی اخیر در امارات دو پیروزی نصیب ما شده و آخرین بازی رو با نتیجه تاریخی 8-2 تموم کردیم. وین رونی آمار 6 گل در 6 بازی آخر مقابل آرسنال رو به جا گذاشته و اولین گل لیگ برتریش که باهاش معروف شد رو در اورتون به همین آرسنال زد.جدای از اینکه اولین گل لیگ برتریش برای منچستریونایتد و صدمین گلش باز در همین رقابت و همینطور 150مین گلش در تمامی رقابت ها برای منچستریونایتد رو به همین آرسنال زده و با در اختیار داشتن فقط یک وین رونی شاید انتظار برد یونایتد چندان عجیب نباشه. ولی مردی که روی نیمکت تیم مقابل هست ، تمام این پیش فرض ها رو باطل میکنه و همینطور شرایط کلی لیگ جزیره اجازه این پیشبینی ها رو به ما نمیده. اینجا لالیگا نیست که از بردهای بستکتبالیمون مطمئن باشیم و با مصدوم شدن 1-2 نفر تمام ساختار تیم ها به هم بریزه. ولی چیزی هست که فکر میکنم درد مشترک طرفداران دو تیم باشه..ممکنه هم نباشه..ولی من که این احساس رو دارم..
شاید با حضور چند تیم دیگه و چندجانبه شدن رقابت قهرمانی ، لیگ جذابتر شده باشه و همه بیشتر لذت ببریم. حالا دشمنی های قدیمی با تاتنهام ، چلسی و لیورپول دوباره زنده شده و سیتی هم که سیبل جدید تنفر جمعی هست و ظهور خودش رو اعلام کرده و به نظر میرسه برای به هم زدن همین تعادل لرزان فعلی قدرت کافی رو هم داره. پولی که هست و خریدهایی که انجام میشه تا جای خالی یک تاریخ نداشته پر بشه. ولی اینها برای من هوادار مهم نیست. دوست دارم به گذشته نگاه کنم و به اون دوران برگردم. دوباره جنگ واقعی ویه را و روی کین رو ببینم. تکل ها و پاس های بی نظیر و خط کشی شده اسکولزی و حرکات دیوانه وار مارک اوورمارس ! . استارت های مخوف تیری هانری و سبک بازی تحسین برانگیز دنیس برگکمپ ،همون سانترهای زیبا و سینمایی بکهام و گل هایی نیستلروی که باهاش تمام هیجان و انرژی خودمون رو فریاد می زدیم. حتی دلم برای سوتی ها و اشتباهات فابین بارتز ، ری پارلور ، لی دیکسون ، فیل نویل و بقیه تنگ شده. حالا برام دوست داشتنی هم هستند.این لیگ برتر و همین رقابت شیک و تمیز فعلی با آرسنال هم جذاب و حرفه ای هست. خیلی آرسنال رو بردیم و شاید برخی اوقات اونا رو از دایره رقابت خارج کرده باشیم. اونا هم ممکنه درباره ما این احساسات رو داشته باشند. حداقل شاید در 2-3 سال گذشته یونایتد از نظر آماری تیم خیلی برتری نسبت به آرسنال بوده باشه. ولی اینها مهم نیست. حتی اگر برعکسش هم بود برام مهم نبود.
من دنبال یه چیز دیگه هستم. یک جنگ و نبردی که انگار به تاریخ پیوسته و شاید هرگز با اون کیفیت تکرار نشه. نمی دونم چه طور این خلاء درست شد. شاید از وقتی کین و ویه را رفتند. بکهام جدا شد، نیستلروی فروخته و دیکسون ، آدامز ، سیمن و پارلور خداحافظی کردند. شاید تیرخلاصش وقتی بود که هایبوری قدیمی نابود شد تا اماراتی به وجود بیاد که خالی از اون احساس خاص ورزشگاه قبلی بود. جایی که هرگز حتی منِ یونایتدی هم اون احساس رو نسبت بهش ندارم. برای من هایبوری همیشه استادیوم آرسنال خواهد بود. انگار همیشه در اونجا باید با آرسنال بازی کنیم. امارات همونجور که از اسمش بر میاد ، برای من عاری از هویت هست.شاید یک مکان موقتی باشه تا دوباره روزی به هایبوری برگردیم.منتظرش هستم. همونطور که همیشه منتظر اون نبردهای کلاسیک با آرسنال خواهم بود و دلم می خواد بار دیگه گیگزی استارت بزنه و با گل زنی به آرسنال ما رو قهرمان کنه. دعوای کاپیتان روی کین کین و فریادهاش رو ببینم و به اون سالها برگردم. دورانی که اگر هیچی هم نداشت ، از یک پیکار واقعی در زمین لذت می بردیم. وقتی که فقط ما و توپچی ها بودیم و چهره به چهره هم می جنگیدیم. زمانی که تمام سال رو برای این بازی صبر می کردیم.بعضی وقت ها فکر می کنم برگشت به عقب ،همیشه هم بد نیست. اگر می تونستم ، به عقب بر میگشتم و همیشه در اون چند سال می موندم. من این جنگ رو برای همیشه میخوام. باهاش طرفدار شدم و معنای رقابت رو فهمیدم. افسوس که انگار هرگز برگشتی در کار نیست. حتی فرگی و ونگر هم با هم دوست شده و از یکدیگر و دستاوردهاشون تعریف می کنند. آخرین بختمون هم از بین رفت. این هم یک بازی معمولی شده دیگه. مثل 36 بازی دیگر لیگ که باید با تیم های مختلف بازی کنیم. ناراحت کننده نیست؟
آخرین اخبار آرسنال
جزئیات بلاگ
ارسنال
من 19 سال دارم و 4 ماه دیگه باید برم سربازی! ارزو دارم با دوستم که طرفدار منچستره یه بازی از منچستر ارسنال رو از نزدیک ببینیم همچنینین با این دوستم یه کنسرت از ریحانا رو هم ببینیم
تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۱/۱بازدید پست : ۱,۴۲۴ بار
کل بازدید: ۲۹,۷۶۴ بار
بازی بعدی آرسنال
آرسنال
VS
ایپسویچ
۱۴۰۳/۱۰/۷ ۲۳:۴۵
بازی قبلی آرسنال
کریستال پالاس
1
-
5
آرسنال
۱۴۰۳/۱۰/۱ ۲۱:۰۰