- خانه
- اخبار
- شبکههای مجازی
- آرشاوین؛ روزی روزگاری با گیسوکَمَند....
سالها بود محو شده بود، پیدایش نمی کردیم، نه میدانستیم به میدان میرود، نه میدانستیم در چه تیمی دنبال توپ می دَوَد، ناگهان خبر وداعش آمد، در روزی که توپچی ها آماده جنگ با لیسبون بودند، او رفت در روزی که کسی نه میدانستند کجاست و نه میگفتند کجاست، اما او در سی و هفت سالگی کفش هایش را آویخته و دستهای خودش را بر گوش هایش گرفته تا آوازه نحس تو تمام شدی به پایان برسد....
آیا او بازیکن بزرگی بود یا نه، آیا او را از اسطورههای توپچی بخوانیم یا نه، تنها به دل آن هواداران گِره خورده است، برای ستارهی روس که یک زمانی به او دل بسته بودیم، اما مدت ماندنش خیلی کوتاه تر از انتظار ما بود، خیلی کوتاه....
آرشاوین پسر شُسته و رُفته، شبی خیلی عاشقانه ما را به خودش وصلت داد، شبی که یک طرف فقط او بود، او و یک استادیوم علیه خودش و هم تیمی هایش، او بود با یازده دشمن با زره ای قرمز پوش که برایشان سلاح آماده کرده بودند..
جنگ در آنفیلد تا قیام و قیامت در یاد ما خواهد ماند، نه کسی شکست خورد، نه جبههای پیروز، اما شبی بود که پسری که کهنه پوش خطابش می کردیم و از نسل طلایی روسیه می خواندیمش، پسری از دِل سرما که افسونگری اش، طرفداران را از شدت مات شدن به یخ تبدیل کرده بود را بهتر و بهتر شناختیم، او چهار گل را به ثمر رساند، او بود که شِیپور جنگ را به صدا در آورد، تیر اول را زد، بعد از آن شلیک مساویها، دقایق که می گذشت او توپچی ها را برنده جنگ کرده بود تا آن گل دقایق پایانی بنایون که همه چیز را به تساوی کشاند.
شبی که آن قدر طرفداران قرمز پوش مرسی ساید به تورس امیدوار بودند که شاهد درخشش آن ستاره اسپانیایی باشند، کسی آرشاوین را امید اول نمیدانست، حتی مرد دوم خودشان را هم نمی دانستند، نه، کسی به او تکیه نکرده بود.
در فصل های زمستانی آرسنال آمد، سال هایی که جام شده بود آرزو، خیابان ها خلوت شده و سوت و کور.. خانه ها گرم بود و قصه ها تعریف می شد. از گرمای گذشته، از زیبایی های چند فصل پیش. خاطرات روزگاری که آن موقع آرشاوین تازه فارق التحصیل شده بود و جوانی در جامه ای زنیت به دنبال توپ می دَوید...
زمانی که روزنامه ها عکسش را تیتر زده بودند. عکسی که بر دستانش دستکش دست کرده بود و بر روی صورتش گذاشته. سنش را تعریف کرده و گل ها و تعداد بازی هایش را. رو هوا مطلب را گرفتیم که در لیست ونگر جایی ندارد. اما آن گیسو کَمَند را دوست داشتیم. ونگر گفته بود که او در آرسنال چیزی را کم نذاشت. اما سیاست فوتبال بود. همان روزی که چشمانت را با ذوق باز خواهی کرد و درب های ورود به باشگاه نگاه می کنی. می دانی که روزی از همان روز ها باید پلک بزنی تا اشک از چشمانت جاری شود و بروی، این چرخه رفت و آمد ها ادامه دارد و آرشاوین هم یک از هزاران بود که به آرسنال آمده بودند و حال باید می رفتند..
او طی ۱۴۴ بازی_۳۱ گل و ۴۶ پاس گل بر قصه حضورش خاتمه داد و قطعا به آن رویای شیرین که فکر می کرد نرسید، نه نرسید، اما طرفداران چی؟ می توانند آرشاوین را در آن فصل های سیاه فراموش کنند. از درخشش خیره کننده اش مقابل لیورپول تا گل فوق العاده اش به بارسلونا، همان گلی که توپ را به تور دروازه والدس چسباند. اما بیش از گل ها به سازندگی اش و نقش های موثرش برای به ثمر رسیدن گل ها شیفته اش شده بودیم و هستیم. به چرخش و پاس های معرکه اش، برتافته به هنر او بود.
او سی و هفت ساله شده. حال و هوایش تغییر کرده، خُلقش تنگ شده، بغض در گِلو، لب های بی لبخند، ترکیبی کاملا فکورانه، همان چهره ای که شش سال پیش شاهدش بودیم.
در مصاحبه اش گفته بود؛ می دانم که نتوانستم به آن چیزی که آرزویش را داشتم برسم، اما حال آرزو می کنم طرفداران من را دوست داشته باشند و از من راضی باشند، من تا آخر عمر عاشقانه آن ها را دوست خواهم داشت...
در منزله او تمامی برق ها خاموش شده است و خاموش.. خدانگهدار آرشاوین، امیدواریم تو را دوباره ببینیم و این بار یک مربی ای که به آنی که میخواهد رسیده باشد...
"آمین"
✍️نویسنده: ابوالفضل کریم آبادی (صدر)
آخرین اخبار آرسنال
جزئیات خبر
به قلم آرمان امیراحمدی
دستهبندی: شبکههای مجازی
منبع : کانون رسمی هواداران آرسنال
بازدید: ۲,۱۶۴ بار
اشتراکگذاری
بازی قبلی آرسنال
آرسنال
کریستال پالاس
۱۴۰۳/۹/۲۸ ۲۳:۰۰
بازی بعدی آرسنال
کریستال پالاس
آرسنال
۱۴۰۳/۱۰/۱ ۲۱:۰۰
لیگ برتر
۱۴۰۳/۱۰/۷ ۲۳:۴۵
لیگ برتر
۱۴۰۳/۱۰/۱۲ ۲۱:۰۰
لیگ برتر
۱۴۰۳/۱۰/۱۵ ۲۱:۰۰
لیگ های دیگر
۱۴۰۳/۱۰/۲۲ ۱۸:۳۰
لیگ برتر
۱۴۰۳/۱۰/۲۶ ۲۳:۳۰