- خانه
- اخبار
- خاطرات شکست ناپذیران
- داستان هایی از شکست ناپذیران - گائل کلیشی
گائل کلیشی، مدافع جوان و ناشناختهای که در آگوست ۲۰۰۳ از لیگ دسته سه فرانسه به آرسنال پیوست، یک سال پرشور و هیجان را پشت سر گذاشت.
این نوجوان با روحیهی عالی، تکنیک استثنایی و سرعتی خیرهکننده، به سرعت جای خود را در تیم پیدا کرد و با درخشش در خط میانی، همه کاره بودن خود را به اثبات رساند.
کلیشی در فصل اول حضورش ۲۲ بار به میدان رفت که ۱۲ بازی آن در لیگ برتر بود. او همچنین مقابل تیمهای بزرگی مثل چلسی، منچستر یونایتد و سلتاویگو در لیگ قهرمانان به میدان رفت. کلیشی قبل از انتقال به منچستر سیتی در سال ۲۰۱۱، که در آنجا دو قهرمانی دیگر لیگ را به دست آورد، بیش از ۲۵۰ بازی برای آرسنال انجام داد.
اخیرا با گائل کلیشی که حالا دستیار تیری آنری در تیم زیر ۲۱ سال فرانسه است، گپ زدیم تا خاطرات اولین فصل جادویی او در آرسنال را مرور کنیم.
وقتی تابستان ۲۰۰۳ به آرسنال پیوستی، چه انتظاراتی داشتی؟
راستش را بخواهید، هیچ انتظاری نداشتم! حالا که به آن فصل نگاه میکنم، واقعاً نمیفهمیدم چه اتفاقی در حال افتادن است. به تازگی از لیگ دسته سه فرانسه آمده بودم و حالا در کنار بازیکنان بزرگی در این باشگاه فوقالعاده حضور داشتم.
تنها سوالی که از آرسن ونگر پرسیدم در مورد بازیکنانی بود که جلوی من بازی میکردند – اشلی کول و جیووانی فن برونکهورست. یادم میآید گفتم: ''همه چیز عالی به نظر میرسد، اما فکر نمیکنم فرصت زیادی برای بازی پیدا کنم.''
البته از پیوستن به آرسنال کاملاً مطمئن بودم، اما در ذهنم فکر میکردم به یک لیگ بالاتر بروم و در نهایت به یک تیم رده بالای فرانسه برسم. اما اینجا آرسن ونگر در کان ایستاده بود و میگفت میخواهد به او ملحق شوم.
او گفت: ''نمیتوانم ثابت کنم که بازی خواهی کرد، اما باید حرف مرا باور کنی. اگر آنطور که ما فکر میکنیم تمرین کنی و با تواناییهایت عملکرد خوبی داشته باشی، زمانی که اشلی آماده باشد، بازی میکنی.''
بعد از چند هفته از پیوستنم، فن برونکهورست به بارسلونا قرض داده شد و در آن لحظه بود که فهمیدم آرسن ونگر چه کسی است و صداقتش را درک کردم. از آن به بعد، همه چیز به تلاش خودم بستگی داشت.
اما در آن مرحله، در ابتدای کار، نمیدانستم چه اتفاقی خواهد افتاد. فقط زمانی که در پایان فصل در هایبری ایستاده بودم، با آن جام قهرمانی، متوجه شدم که میتوانم نام خود را در تاریخ ثبت کنم – تا آن موقع واقعاً فقط رویاپردازی میکردم و سعی میکردم انگلیسی یاد بگیرم!
وقتی اواخر نوامبر تو لیگ برتر مقابل بیرمنگام بازی کردی و توی خط هافبک به جای اشلی کول فیکس بودی، احساس میکردی برای لیگ برتر آمادهای؟
اگه سرمربی فکر میکرد آمادهام، پس منم آماده بودم! اما شبیه اولین باره هر کاریه که انجام میدی – بازی برای تیم ملی، اولین جلسه گواهینامه، به دنیا اومدن اولین بچهت – همون حس رو داره. الان که به اون ترکیب اصلی نگاه میکنم، واقعاً شانس و اقبال خودم رو تحسین میکنم که تو یه تیمنامه با شاید هشت یا نه نفر از بهترین بازیکنای اروپا تو پست خودشون بودم.
تو اون سن، آدم انتظاری نداره و همین قشنگش میکنه. یادمه سرمربی بهم گفت فقط میخواد تمام تلاشم رو بکنم و این که بازیکنای باتجربهای دور و برم هستن که مطمئن میشن عملکرد خوبی داشته باشم، پس فقط باید ازش لذت ببرم. حالا که خودم مربی هستم، میفهمم این بهترین حرفیه که میشه به یه بازیکن جوون زد. ما اون بازی رو هم بردیم، که دیگه عالی شد، اما همیشه به یاد خواهم آورد که چقدر اونجا بودن برای من یه افتخار بزرگ بود.
تمرین و رقابت برای شروع با اشلی کول چگونه بود؟
هر هفته کلاس زبان انگلیسی میرفتم چون میخواستم با همه تو رختکن صمیمی باشم، نه فقط بازیکنای فرانسوی، و خب، قطعاً اشلی کسی بود که میخواستم بشناسمش چون هیچکس نمیتونست به پای تواناییهای اون به عنوان یه بازیکن برسه. طرز فکرش همیشه در مورد این بود که بهترین عملکردش رو داشته باشه، با احترام رفتار میکرد و با لبخند تمرین میکرد.
هر بازی سطحش ۸ از ۱۰ بود – چه مربی فوقالعادهای! و همیشه برای من وقت میگذاشت. خیلی خوششانس بودم که تو اون رختکن بودم، چون آدم بد تو اونجا پیدا نمیشد. همیشه میگم شانس نداشتم به خاطر حرفهای که ساختم، بلکه به خاطر زمانی که واردش شدم، شانس داشتم. هیچ بازیکنی تو اون رختکن شخصیت بدی نداشت و شما به عنوان یه بازیکن جوون یاد میگرفتی که چقدر این مهمه.
همه میدونستیم رهبرهای تیم کی هستن، و هیچوقت مجبور نبودن این رو دوباره ثابت کنن، و به عنوان یه بازیکن جوون، نمیشد محیط بهتری بعد از آکادمی رو تصور کرد. اشلی یکی از اون آدما بود، و بدون شک، بهترین دفاع چپ دنیا بود. پس آرسنال تو اون زمان بهترین باشگاه برای من بود، ولی شما همچنین باید طرز فکر درستی داشته باشید که بخواهید کنار اون بازیکنها زندگی کنید. من مثل یه اسفنج بودم، سعی میکردم بهترین ویژگیهای همه بازیکنها رو یاد بگیرم. میتونم تا آخر روز براتون تعریف کنم از چیزهایی که تو اون سالها تو آرسنال یاد گرفتم.
وقتی به آرسنال آمدی، چقدر بودن بازیکنان فرانسوی دیگر در باشگاه به تو کمک کرد؟
گائل کلیشی: یکی از مهمترین نقاط قوت من اینه که میتونم مستقل زندگی کنم. از کان به جایی اومدم که از همون اول میدونستم یه جورایی بهم لطف شده: آرسنال. لندن. آرسن ونگر. همه اون بازیکنای فرانسوی که بهترینهای دنیا بودن. احمقانه بود که از این موقعیت خوشحال نباشم.
قطعا لحظات سختی هم بود، چون تنها زندگی میکردم و باید آشپزی و کارای دیگه رو یاد میگرفتم. تو اون دوران باید بگم جرمی آلیادیر خیلی بهم کمک کرد. همسن و سال بودیم و خیلی با هم وقت میگذروندیم. حتی بعد از ۲۰ سال هنوز با هم در ارتباطیم. ولی باید بگم عاشق کاری که میکنم هستم، هر جایی از دنیا که میبودم، با تمام سختیهاش، انگیزهی موفقیت داشتم.
فقط اومدن و اینکه بقیه تورو قبول کنن کافی نیست. باید بیشتر از اون تلاش کنی تا نشون بدی که میتونی چیزی به تیم اضافه کنی. اونا برنده بودن و میدونستن هر امتیازی چقدر مهمه، منم باید نشون میدادم که این موضوع رو درک میکنم. فکر میکنم بعد از چند ماه تمرین کردن باهاشون، اونا متوجه شدن که پتانسیل خوبی دارم.
اون موقع که تو دسامبر ۹ تا بازی پشت سر هم انجام دادی، شرایط چطور بود؟
خب قشنگی اون زمان این بود که شبکههای اجتماعی وجود نداشت، پس تنها چیزی که میتونست دیوانت کنه یا باعث بشه فکر کنی خیلی خوبی، خوندن روزنامهها بود، که من هیچوقت نمیخوندم. بنابراین برای من فقط بازی کردن مهم بود. حس میکردم بازیکنان از اینکه من تو ترکیب هستم راضی هستن، همین. اما الان به محض تموم شدن بازی، بازیکنان جوون تو گوشیاشون هستن، کامنتها رو میخونن و شروع میکنی باورت بشه خیلی خوبی، و این میتونه روی بقیه هفتهات تأثیر بذاره.
هر روز تو تمرین تو کلنی میخواستم سرمربی رو تو شک بندازم که من رو بازی بده یا اشلی رو. البته این دیوانگیه، چون اگه اشلی مصدوم نبود هیچوقت من بازی نمیکردم، اما ذهنیت من این بود. پس وقتی اون بازیها رو انجام دادم، هیچی تغییر نکرد. ولی یه چیزی رو یادمه، دو روز بعد از بازی چلسی. صبح به طور معمول تمرین کردم و داشتم برمیگشتم که لباس عوض کنم، اما پت (رایس) – که تو زمین تمرین کار میکرد – گفت: "گائل فکر میکنم باید اینجا بمونی". بهش گفتم کارم تمومه، اما گفت استیو بولد میخواد باهات صحبت کنه.
بهم گفت باید بعدازظهر با تیم ذخیرهها تمرین کنم، و این برام عجیب بود، چون تازه مقابل چلسی بازی کرده بودم، بهترین بازیکن زمین شدم، پس چرا باید منو اونجا بفرستن؟ فهمیدم بخاطر رفتارم بعد از اون بازی بوده، پس مربیها فکر کردن: "ببین چی کار میکنیم، برو یه تمرین دیگه انجام بده."
بنابراین تو اون زمان فهمیدم باید به همون کاری که قبلا میکردم برگردم. حتما یه تغییر کوچیک تو رفتارم داده بودم. فکر میکنم اگه اینو متوجه نشی، میتونی از تمرین با تیم ذخیرهها ناامید یا عصبانی بشی، اما این قضیه هیچوقت برای من پیش نیومد.
یه بار تو تمرین حمله مقابل دفاع بود و استیو بولد سه تا بازیکن رو انداخت رو من. میتونستم داد زدن بولدی رو بشنوم: "بهتر دفاع کن! محکم وایسا! جا نزن!" با خودم فکر میکردم "واو! از من چی میخواد؟!" اما الان که نگاه میکنم همه چی رو میفهمم، همون چیزی بود که بهش نیاز داشتم.
به عنوان یک جوان فرانسوی، بازی با تیری آنری در آن زمان چگونه بود؟
حالا که با هم برای تیم زیر ۲۱ سال فرانسه کار میکنیم، چند روز پیش با بازیکنا صحبت میکردم و گفتم: “شما فکر میکنید تیری رو میشناسید، اما واقعا اون رو نمیشناسید. من از وقتی که بهترین بازیکن دنیا بود، او رو میشناسم.”
گاهی اوقات اذیتم میکرد، اما این برای پیشرفت من بود. مثلا بعد از تمرین منو نگه میداشت و مجبورم میکرد با بند کفش پای راستم پاس بدم. اولش توپ به همه جا میرفت، اما اون به راحتی توپ رو کنترل میکرد – پای راست، پای چپ. با خودم فکر میکردم “آخه چرا من رو اینجوری اذیت میکنی؟” اما یا از خجالت و اینکه ضایع شدی جا میزنی، یا بهش پایبند میمونی و پیشرفت میکنی. سخت بود، واقعا منو تحت فشار میذاشت. همش میگفتم: “نمیتونم این کارو برات انجام بدم، ولی تلاش میکنم.” میدونستم داره نگاهم میکنه ببینه روی این موضوع کار میکنم یا نه.
اما برای اینکه به سوالت جواب بدم، باید به این فکر کنی که وقتی من اومدم، این آقا نه فقط یه سوپراستار، بلکه بت نسل من بود. اون هم مثل من از جزایر آنتیل میآد، پس حتی نمیتونی تصور کنی که بودن اونجا برای من چه معنیای داشت. بعدش هم اینکه به یه سطح خاصی برسم، چون اون این رو از من میخواست. وقتی مردم اون رو نمیشناسن، راحت میشه اون رو مغرور فرض کرد، اما اینطور نیست. من اون رو تو ردهی رونالدو یا مسی قرار میدم. وقتی تو هایبوری یا امارات بازی میکردم، میدونستم که هوادارا برای دیدن گائل کلیشی نمیان، اونا برای دیدن تیری آنری میان.
مشکل امروز با شبکههای اجتماعی اینه که هر کسی با چند میلیون فالوور فکر میکنه تو اون دسته قرار میگیره، اما اینطور نیست. تو قدیم باید آدم خاصی میبودی تا به اون سطح از علاقه برسی، و اون اینجور آدمیه. زیدان، رونالدو، مایکل جردن – تیری هم یکی از اوناست. اون یه استعداد نسل خودش بود و همه نمیتونن اونجا باشن.
پس اینکه پنج ماه پیش از من بخواد دستیارش باشم، خیلی معنی داره. اون به صلاحیت و وفاداری اهمیت میده، بنابراین اگه بعد از این همه مدت هنوز دور و برش هستی، یعنی قدردان اخلاق کاریته. این برام خیلی معنی داره. شماها تیری رو به عنوان مردی با مجسمه تو ورزشگاه میشناسید، اما اون خیلی بیشتر از این حرفاست.
اون فصل، جوانترین بازیکنی شدی که تونسته قهرمان لیگ برتر بشه، متوجه بزرگی این دستاورد شدی؟
اون لحظه رو خیلی واضح یادمه، تو هایبوری جلوی هوادارایی که جام قهرمانی رو گرفته بودن راه میرفتم. ده ماه قبل با کان تو لیگ دسته سه بودم، و حالا اینجا بودم. میدونستم که جوانترین کسی هستم که تا حالا قهرمان شده، و هرچند آدمی نیستم که مغرور بشم، شاید اون موقع یه کم این حس رو داشتم! اما بعد تیری اومد، منو از گردن گرفت، جلوی جایگاه شرقی بودیم، و گفت: “از این لحظه لذت ببر، تا جایی که میتونی ازش لذت ببر، و تو ذهنت نگهش دار. چون باور کن خیلی از بازیکنای بزرگ هیچوقت این قهرمانی رو به دست نیاوردن، پس هیچوقت فکر نکن که کار راحتی بوده.”
اون موقع بهش نگاه کردم و فکر کردم: “این اولین فصل حرفهای منه، شکستناپذیر هستیم، جوانترین قهرمان – داری راجع به چی حرف میزنی؟!” فکر میکردم که همیشه همینطور پیش میره. اما بعدش چی شد: هشت سال بدون اینکه چیزی ببریم.
حالا من با بازیکنای جوونم هم مثل تیری اون موقع رفتار میکنم. دوست دارم بهشون یادآوری کنم که الان هیچی به دست نیاوردن، هر کاری که کردن مال گذشته است. یه مثال دیگه هم از تیری یاد گرفتم: بعد از اینکه قهرمان لیگ شدیم همه میخواستیم بیرون بریم و جشن بگیریم، اما اون نه. همونجا موند. ازش پرسیدم چرا نمیآی، کاری که کردیم فوقالعاده بوده. جواب داد: “آره، ولی یه ماه دیگه یورو رو داریم.”
بدون اینکه بدونم، همه این همتیمیها و لحظات روی من تأثیر گذاشتن و منو به عنوان یه بازیکن ساختن. الان به بازیکنای جوون میگم که دوران حرفهای من به خاطر دستاوردهام یه نعمت نبوده، بلکه به خاطر چیزایی که از همبازیام یاد گرفتم. اون بیقیمت و غیرقابل توصیفه. یه رویاست.
پس حالا از اون تجربههای شخصی تو دوران مربیگریت استفاده میکنی؟
بله، یه پادکست گوش میدادم، هری ردنپ راجع به مربیهای جدیدی صحبت میکرد که همه مدارک رو دارن اما هیچوقت واقعا فوتبال بازی نکردن. اونا خودشون این حس رو تجربه نکردن، پس اگه تو وقت استراحت فینال لیگ قهرمانان باشی، چطوری میتونی احساساتت رو به بازیکنات منتقل کنی؟
فکر میکنم دقیقا همینطوره، و حالا که مربی میشم میتونم تجربههامو به اشتراک بذارم. الان که تو اون طرف قضیه هستم خیلی جالبه، چون یه روز نیست که به یه اتفاقی که با آرسن یا پپ یا لوران بلان داشتم فکر نکنم.
شبیه اینه که پدر و مادرت وقتی بچه بودی یه چیزایی بهت میگفتن و بعد که بزرگ میشی آرزو میکنی کاش گوش میکردی!
آخرین اخبار آرسنال
جزئیات خبر
به قلم عباس رضایی
دستهبندی: خاطرات شکست ناپذیران
منبع : Arsenal.com
بازدید: ۲۰۷ بار
اشتراکگذاری
بازی قبلی آرسنال
کریستال پالاس
آرسنال
۱۴۰۳/۱۰/۱ ۲۱:۰۰
بازی بعدی آرسنال
آرسنال
ایپسویچ
۱۴۰۳/۱۰/۷ ۲۳:۴۵
لیگ برتر
۱۴۰۳/۱۰/۱۲ ۲۱:۰۰
لیگ برتر
۱۴۰۳/۱۰/۱۵ ۲۱:۰۰
لیگ های دیگر
۱۴۰۳/۱۰/۲۲ ۱۸:۳۰
لیگ برتر
۱۴۰۳/۱۰/۲۶ ۲۳:۳۰
لیگ برتر
۱۴۰۳/۱۰/۲۹ ۲۱:۰۰