loading
در حال بررسی درخواست شما
داستان هایی از شکست ناپذیران - تیری آنری
داستان هایی از شکست ناپذیران - تیری آنری

داستان هایی از شکست ناپذیران - تیری آنری

تیری آنری در سال ۲۰۰۴ به طور گسترده به عنوان بهترین مهاجم دنیای فوتبال شناخته می‌شد و در پایان فصل، او اولین بازیکنی شد که توانست جوایز بهترین بازیکن سال اتحادیه فوتبالیست‌های حرفه‌ای (PFA) و بهترین بازیکن سال انجمن نویسندگان فوتبال (FWA) را برای دو سال متوالی کسب کند.

در طول فصل شکست ناپذیران، او دو بار به عنوان بهترین بازیکن ماه لیگ برتر (در ژانویه و آوریل) انتخاب شد و برای چهارمین فصل پیاپی در تیم منتخب PFA قرار گرفت.

آنری تنها یک بازی لیگ را در تمام فصل از دست داد و با ۳۰ گل (و ۶ پاس گل) توانست کفش طلای لیگ برتر را از آن خود کند. برای درک سلطه او بر آمار گلزنی، کافیست بدانید او در آن فصل ۹۳ ضربه به سمت چارچوب داشت - نزدیک‌ترین آمار به او در لیگ برتر تقریباً نصف این مقدار بود (۴۸).

تیری بعدها به بهترین گلزن تاریخ آرسنال تبدیل شد و در نهایت دوران توپچی‌گری خود را با ۲۲۸ گل در ۳۷۷ بازی به پایان رساند، در حالی که دو قهرمانی لیگ برتر و سه قهرمانی جام حذفی را نیز کسب کرد. او بین دو دوره حضورش در آرسنال، با بارسلونا به تمام افتخارات ممکن دست یافت و اکنون سرمربی تیم زیر ۲۱ سال فرانسه است.

آن فصل بعد از ناامیدی از دست دادن قهرمانی در سال ۲۰۰۳ شروع شد، اما آیا به توانایی‌های تیم برای رسیدن به موفقیت خوشبین بودید؟

خب، اول از همه، همه فکر می‌کنند که ما در فصل قبل در خانه مقابل لیدز قهرمانی را از دست دادیم، اما اینطور نبود. ما یک هفته قبل مقابل بولتون قهرمانی را از دست دادیم، جایی که با وجود پیش بودن ۲-۰، بازی را مساوی کردیم. بنابراین ذهن من روی بازگشت و کسب قهرمانی بود. به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کردم.

ما در آن سال‌ها با منچستریونایتد برای قهرمانی پینگ پنگ بازی کرده بودیم، اما حفظ آن دشوار است و هرگز موفق به انجامش نشدیم. در آن زمان، یونایتد تیم قدرتمندی بود، بنابراین آزار دادن آن‌ها، چه در لیگ و چه در جام حذفی، در ذهن من بود. می‌خواستم آن فصل برگردم و قهرمان لیگ شوم.

آن تابستان به خاطر بازی در جام کنفدراسیون‌ها با فرانسه، هیچ تعطیلاتی نداشتم، اما وقتی در ابتدای فصل برگشتم، تنها تمرکزم روی عملکرد خوب بود.

گلزنی در سوپرجام و سپس در اولین بازی لیگ مقابل اورتون، از نظر روحی برای شما تأثیر زیادی داشت؟

اگه درست یادم باشه، تو بازی مقابل اورتون ده نفره شدیم و مردم فراموش می‌کنن که شروع فصل به هیچ وجه کار راحتی نبود. اون بازی ظاهراً راحت بود، اما بعد یک بازیکن ما اخراج شد. ۱-۰ جلو افتادیم و بعد رابرت پیرس گل دوم رو زد.

فکر می‌کنم فقط می‌خواستیم شروع خوبی داشته باشیم – مهم نیست چه کسی گل می‌زنه. این یکی از ویژگی‌های اون تیم بود. مهم نبود چه کسی گل می‌زنه – می‌شد دید که همه به هم پاس می‌دادند تا فقط برای تیم گل بزنند.

مهم‌ترین چیز این نبود که من گل زدم، بلکه این بود که ما گل زدیم. بدیهیه که مهاجم اغلب در موقعیت‌های گلزنی قرار می‌گیره، اما موضوع گلزنی نبود، موضوع انجام وظیفه‌ام بود. اما بله، اون بازی اول سخت بود.

رویارویی با منچستریونایتد در اوایل فصل، برای شما بهتر نبود که این بازی‌ها در اواخر فصل برگزار می‌شد؟ چون می‌توانست تأثیر زیادی روی روند کلی فصل داشته باشد.

برای من فرقی نمی‌کرد. مطمئن نیستم که در طول حضورم در آرسنال مقابل آن‌ها چه رکوردی داشتیم، اما احساس می‌کنم ما حتی در جام (با در نظر گرفتن همه مسابقات) مقابلشان برد بیشتری داشتیم. همانطور که قبلاً گفتم، اغلب مقابل تیم‌های دیگر – مثل بولتون – قهرمانی را از دست دادیم.

ضربه‌ی سر من به یونایتد در سال ۲۰۰۷ را به یاد می‌آورید؟ ما آن فصل دو بار آن‌ها را شکست دادیم اما با ۲۰ امتیاز اختلاف، پشت سرشان به پایان رساندیم. بنابراین، همیشه فقط بازی با یونایتد مهم نبود. اما بله، در آن زمان، ما مقابل آن‌ها قرار می‌گرفتیم و فکر می‌کنم همه در کشور این را به عنوان بازی مهم فصل می‌دیدند.

گاهی اوقات حتی بازی فوتبال نبودند، بلکه نبرد بودند. در مورد این بازی که صحبت می‌کنیم، شنیده‌ام که برخی می‌گویند واکنش ما در پایان فقط به خاطر از دست رفتن پنالتی رود فن نیستلروی بود. بله، البته از این بابت خوشحال بودیم، اما واکنش ما به خاطر این بود که فن نیستلروی تمام روز سعی داشت بازیکنان ما را اخراج کند.

با گذشت ۲۰ سال و نگاه به صحنه‌های پایانی آن بازی به چه چیزی فکر می‌کنید؟

خب، فکر می‌کنم امروز همه اخراج می‌شدند! در واقع، اگر به خیلی از بازی‌های لیگ برتر در گذشته نگاه کنید، چه کسی می‌توانست بازی کند؟ بازیکنان حتی توی تونل هم اخراج می‌شدند! الان همه چیز خطاست. من همیشه می‌گویم دریبل‌زن‌های آن زمان، اگر الان بازی می‌کردند، لذت می‌بردند. اولین تکل روی آن‌ها بعد از پنج دقیقه خطا است. انگار می‌گفتند: «وای، الان اجازه دریبل زدن داری؟! باشه، بریم!»

منظورم این است که شما نمی‌توانید بازی الان را با قبل مقایسه کنید. برخی از مدافعان تقریباً هر بازی اخراج می‌شدند، حتی برخی از مهاجمان، چون فکر می‌کنم در آن فصل بازیکنی که بیشترین خطا را انجام داد، کوین دیویس بود. بنابراین قابل مقایسه نیست. تنها چیزی که می‌توان گفت این است که ما یک تیم واقعی بودیم. خوب، بد یا قابل قبول – ما. یه. تیم. بودیم.

اگر تیمی می‌خواست مقابل ما بازی کند، ما هم می‌توانستیم بازی کنیم. می‌خواستید بجنگید، ما هم می‌توانستیم این کار را انجام دهیم. نمی‌خواهم بگویم که من مبارز یا آدم سرسختی بودم، اما تیم همیشه از هم حمایت می‌کرد. درست یا غلط. این چیزی نیست که باید ببینید، اما در آن لحظه‌ی خاص، این مورد «هم‌تیمی‌هایم قبل از تو» بود.

در آن سال چگونه با نقش یک بازیکن باتجربه برخورد کردید و به بازیکنان ذخیره برای رقابت بر سر جایگاه در تیمی بسیار رقابتی کمک کردید؟

من فقط این را یک کار طبیعی می‌دانستم، دقیقاً همانطور که نسل قدیمی وقتی من وارد تیم شدم با من رفتار می‌کردند. گاهی اوقات در تمرین یا صحبت کردن کمی با آن ها خشن رفتار می‌کردیم. اگر کارشان را به درستی انجام نمی‌دادند، بهشان گوشزد می‌کردیم!

شاید زمانه فرق کرده باشد و دیگر چنین حرف‌هایی در رختکن رد و بدل نمی‌شود، اما من در مورد آن زمان صحبت می‌کنم. وقتی برای اولین بار به تیم آمدم، نایجل وینتربرن، لی دیکسون، مارتین کیون، تونی آدامز، دیوید سیمن، ری پارلور – آن‌ها آنجا نبودند که با شما خوش‌رفتاری کنند! قرار نبود فقط یک نرم‌دوی ساده در پارک باشد – نه نه نه.

توپچی بودن معنی دارد. آرسنال معنی دارد. و این همان چیزی بود که به من فهماندند. من این را گرفتم و به نسل بعد منتقل کردم. گاهی اوقات باید بهترین دوست آن ها باشی، و گاهی اوقات باید سخت‌گیر باشی، چون اوضاع اینطور بود. اینطور بود که من به آن نگاه می‌کردم – وظیفه من این بود که جوهره آرسنال را منتقل کنم.

چطور میشه شراکت شما با دنیس برکمپ در آن زمان رو خلاصه کرد؟ او اخیراً به ما گفت که در آن مقطع خوشحال بود که "گروه پشتیبان" شما باشد.

این چیزیه که به مرور زمان تکامل پیدا کرد. اینکه به جایی بیای و مطمئن باشی که از احترام هم‌تیمی‌هات برخوردار باشی کار سختیه. همه میدونیم که اون موقع تیم دنیس برکمپ بود. من همیشه اینطور نگاه می‌کردم. شاید دنیس طور دیگه‌ای بگه، اما تو ذهن من اینطور بود.

احترامی که من برای دنیس قائل هستم، همیشه برام همینطور بوده. اون قبل از من اومده بود، قبلاً کارش رو کرده بود، پس این احترام برای او همیشه باقی می‌مونه. اما بعدش شما یه تکامل رو تو تیم می‌بینید، و تو یه مقطعی، همه ما می‌دونستیم – خود دنیس هم همینطور – که شاید من قراره "اون یه نفر" باشم.

ما یه جمع بودیم، این رو اشتباه نکن، و بدون یه لاورن، یه ری پارلور، یه اشلی کول، یه ادو، کانو، سیلوین – بدون همه هیچ جامی رو نمی‌شد برد. اما چطور میشه کلیدهای تیم رو از نفر دیگه بگیری؟ باید زودتر بیای، باید سخت‌تر کار کنی، باید مطمئن شی که همه می‌فهمند این موضوع برای تو چقدر مهمه. اینکه بتونی کلیدها رو از کسی مثل دنیس برکمپ بگیری، و اینکه اون همچین حرفی در مورد تو بزنه – باور کن باید خیلی زود بلند شی!

ببین، من عاشق آرسنال هستم، عاشق طرفدارا هستم، عاشق آرسن ونگر هستم، عاشق همه هستم، اما به دست آوردن احترام دنیس برکمپ – و اینکه اون همچین چیزی در مورد من بگه – برای من کافیه.

قطعا به نظر می‌رسه احترام متقابل زیادی برای هم قائل بودید...

احترام ما از حرفه‌ای بودن هر دومون ناشی می‌شد. ما بهترین‌‌ها رو از هم بیرون می‌کشیدیم. من قبلاً تو تمرین فکر می‌کردم، «چطور می‌تونم اعتماد دنیس رو جلب کنم و بهش نشون بدم که می‌تونم تو این تیم باشم؟» تنها راه اینه که هر روز بهش ثابت کنی.

همچنین هیچ حرفه‌ای‌ای بهتر از دنیس وجود نداشت. هر روز زودتر از همه می‌رسید، می‌خواست تو تک تک جنبه‌های بازی بهترین باشه. پس بهش نگاه می‌کردی و فکر می‌کردی، «چطور می‌تونم با او هم‌قدم باشم؟ اون اینجا یه خداست، چطور می‌تونم با او باشم؟»

سخته، پس باید زود بلند شی، باید سخت کار کنی و گاهی اوقات هم یه مبارزه است. اما اگه بتونی احترام آدمایی مثل اون رو به دست بیاری، پس حتماً کار رو درست انجام می‌دادی.

مردم به یاد میارن که چطور اون تیم حریفان رو در هم می‌شکست، اما به نظر شما گاهی اوقات قدرت مقابله با مشکلات دست‌کم گرفته نمی‌شه؟ شما مجبور بودید سختی‌های زیادی رو پشت سر بذارید تا بعد از حذف شدن از جام حذفی و لیگ قهرمانان، مقابل لیورپول برگردید...

اگه یادت باشه، درست بعد از رویارویی با منچستریونایتد تو لیگ، باهاشون تو نیمه‌نهایی جام حذفی بازی کردیم، بعدش تو مرحله‌ی یک‌چهارم نهایی لیگ قهرمانان با چلسی بازی کردیم، و بعدش لیورپول تو خونه و نیوکاسل رو تو زمین‌شون بردیم. تو هشت روز چهار تا بازی داشتیم و هیچ‌کس بازی‌ها رو به تعویق نمی‌نداخت.

من تو نیمه‌نهایی جام حذفی بازی نکردم چون کاملاً از پا افتاده بودم. برخلاف الان، تعداد بازیکنای ذخیره زیاد نبود. اما کسی اهمیت نمی‌داد. ما شنبه جام حذفی بازی کردیم، سه‌شنبه لیگ قهرمانان، بعدش جمعه و دوباره یکشنبه بازی لیگ داشتیم – می‌تونستیم اون بازی‌ها رو عوض کنیم؟ نه، کسی اهمیت نمی‌داد. به هر حال یه تیم انگلیسی بالاخره صعود می‌کرد، پس چه فرقی می‌کرد؟

پس مجبور بودیم خودمون رو وفق بدیم، باید مبارزه می‌کردیم، و گاهی اوقات هم خیلی زیاد بود. فکر می‌کنم اون نیمه اول مقابل چلسی یکی از بهترین نیمه‌هایی بود که تو لیگ قهرمانان بازی کردیم. اما بعد تو نیمه‌ی دوم، از نظر فیزیکی نابود شدیم. اون بدترین نیمه‌ دوم تاریخ هایبری بود که انجام دادیم. نمی‌تونستیم بدویم. چطور می‌تونید تو اون بازه زمانی همه اون بازی‌ها رو انجام بدید؟

پس با همه این حرف‌ها، چطور موفق شدی چند روز بعد مقابل لیورپول یکی از به یادماندنی‌ترین هت‌تریک‌های تاریخ را به ثبت برسونی؟

خب، اول از همه مطمئن نبودم که بازی کنم. تو بازی با چلسی مصدوم شدم و می‌تونید ببینید که مقابل لیورپول کاملاً بی‌جان بودم. فکر نمی‌کردم بتونم بازی کنم؛ همسترینگم اذیتم می‌کرد. اما وضعیت تیم حساس بود و من فقط با خودم گفتم، «برو جلو. اگه پاره بشه، پاره می‌شه. مهم نیست.»

می‌دونستیم لیورپول تیم خوبی داره، اما باید می‌دیدیم چی پیش میاد و من باید تو زمین می‌بودم. این طرز فکر من بود.

این یک گام بزرگ به سمت قهرمانی بود، و جشن قهرمانی هم در خانه تاتنهام برگزار شد. احساس شما در سوت پایان بازی در وایت هارت لین چگونه بود؟

وقتی به نظر می‌رسید که می‌توانیم قهرمانی را آنجا قطعی کنیم، در مورد جشن گرفتن در همان جا صحبت می‌کردیم، اینکه چقدر عالی می‌شد که دوباره آنجا قهرمان شویم. اما این موضوع فقط گوشه‌ای از ذهن ما بود.

بعد، هفته‌ی بازی فرا رسید. با زندگی کردن در همپستد، هواداران تاتنهام دوست داشتند کل کل کنند. بنابراین وقتی در خیابان راه می‌رفتم، نمی‌دانم قصدشان اذیت کردن من بود یا نه، اما می‌گفتند: "حواست باشه، ما می‌آییم سراغت!"

من همیشه اینطور بودم که اول از همه، شما اشتباه می‌کنید. ما هستیم که می‌آییم چون بازی در خانه‌ی شماست. اما آن‌ها می‌گفتند "ما می‌آییم" انگار قرار بود من بترسم یا چیزی شبیه به آن. عجیب بود. من هرگز نفهمیدم چرا همیشه این سگ‌های کوچک هستند که بیشتر پارس می‌کنند.

ما صدرنشین لیگ بودیم و باید بگویم که من حرفی نمی‌زدم. وقتی کار تمام شد، آن وقت بله، حرف می‌زدم، اما فقط بعد از اینکه تمام شد. تا آن موقع، حرفی نمی‌زدم. هرگز مرا نمی‌دیدید که قبل از بازی اینطور حرف بزنم – هرگز این کار را نکردم. بعد از بازی، بله، می‌توانستم تا صبح حرف بزنم! و همیشه گوش می‌دادم که چه کسی قبل از بازی حرف می‌زند، تا بتوانم بعدش جواب بدهم. از جایی که من می‌آیم، اگر قبل از بازی حرف بزنی و ببازی، می‌دانی که چه بلایی سرت می‌آید.

همه می‌دانند که بازی چطور پیش رفت، و همه در تیم می‌خواستند به این احترام بگذاریم که آنجا جشن نگیریم، چون می‌دانستیم چه اتفاقی می‌افتد. می‌خواستیم به همه احترام بگذاریم و مشکلی ایجاد نکنیم. می‌دانیم که چه اتفاقی افتاد. ما ۲-۰ جلو افتادیم، سپس در انتها، ینس لمن آن پنالتی را داد. راستش را بخواهید عصبانی بودم که برنده نشدیم – در واقع عصبانی بودم!

بنابراین بله، ناراحت بودم، اما بعد تاریکو مرا به زمین واقعیت برگرداند. او با خوشحالی بالا و پایین می‌پرید، و نمی‌دانم، شاید آن‌ها آنجا به این چیزها عادت ندارند، و گرفتگی عضله گرفت. بعد فکر کردم، "خب، حالا دیگر همه چیز تمام شده است. اگر این تساوی را حفظ کنیم، من کسی هستم که جشن می‌گیرم."

و همین کار را کردیم. و به هر حال، ما زیاده‌روی نکردیم. فقط به گوشه‌ی زمین مقابل هواداران خودمان رفتیم. آن روز برای همیشه در تاریخ ما باقی خواهد ماند. یک روز بزرگ، یک داستان عالی.

بعد از قهرمانی، همه‌چیز در مورد نباختن در چهار بازی باقی‌مانده بود. خاطرتان هست آن بازی‌ها چطور بودند؟

بعد از اینکه قهرمان شدیم، قضیه این بود که در چهار بازی باقی‌مانده شکست نخوریم. باید آن تیم‌ها را شکست می‌دادیم – بیرمنگام در خانه، پورتموث خارج از خانه – و این کار را می‌کردیم. مطمئناً اگر به امتیاز نیاز داشتیم، برنده می‌شدیم. در واقع، در آن بازی‌ها کمی ناراحت بودم، چون فکر می‌کردم، "خب، قهرمان شدیم، حالا می‌توانم گل بزنم و کمی برای خودم بازی کنم!" اما بازی‌ها سخت بود، و در آن چهار بازی آخر فقط یک بار مقابل لستر گل زدم.

اگر هنوز برای قهرمانی رقابت می‌کردیم، مطمئن هستم که گل‌های بیشتری می‌زدم. ما هم امتیاز بیشتری کسب می‌کردیم. اما مهم نبود – ما قبلاً قهرمان شده بودیم. فقط در مورد گذراندن بازی‌ها و نباختن بود.

بازی با بیرمنگام به طور خاص یکی از بدترین بازی‌هایی بود که در خانه انجام دادیم. آن روز واقعاً نمی‌توانستیم سه پاس متوالی بدهیم – وحشتناک بود. اما مهم این بود که نبازیم، و این کار را انجام دادیم.

نباختن در کل فصل برای شما چه معنایی داشت؟

هیچکس فکر نمی‌کرد بتوانیم این کار را انجام دهیم. به جز آرسن – او سال قبلش گفته بود که می‌توانیم این کار را انجام دهیم، نمی‌دانم چرا. اما حالا بهش نگاه کنید، کار ساده‌ای نیست. لیورپول نزدیک شد اما نتوانست. منچسترسیتی هم نزدیک شد، اما کار ساده‌ای نیست.

با نگاهی به فصل خودمان – پنالتی فن نیستلروی، هر دو بازی مقابل پورتموث، لستر خارج از خانه، تنها بازی‌ای که از دست دادم – چند بار مجبور شدیم بجنگیم. خاص بود. رئیس آن را دید، به آن اعتقاد داشت، و ما آن را به دست آوردیم. اما بدون روحیه‌ی تیمی خوب هیچ کاری ممکن نیست، و ما آن را به وفور داشتیم. برای من، آن کلید ماجرا بود.

آخرین اخبار آرسنال

جزئیات خبر
avatar تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۴/۲۸ ۱۵:۱۲
به قلم عباس رضایی
دسته‌بندی: خاطرات شکست ناپذیران
منبع : Arsenal.com
بازدید: ۹۶ بار
این صفحه را به اشتراک بگذارید
بازی بعدی آرسنال
تاتنهام
تاتنهام
VS
آرسنال
آرسنال
لیگ برتر - تاتنهام هاتسپر
۱۴۰۳/۶/۲۵ ۱۶:۳۰
بازی قبلی آرسنال
آرسنال
آرسنال
1 - 1
برایتون
برایتون
لیگ برتر - استادیوم امارات
۱۴۰۳/۶/۱۰ ۱۵:۰۰