- خانه
- بلاگ آرسنال
- محلول آرسنال
- پکیج نامترادف!!!
روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته!
- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.
- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه.
- خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.
خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!» و فرشته تاسف خورد.
- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.
و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد.
در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! …
- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!
فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.
- اعراب؟!
- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.
کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟!
فرشته بسیار تاسف خورد.
سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟
- در ظاهر بله!
کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟
- اسلام
- چگونه آیینی است؟
- نیک است
و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید …
- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.
وفرشته چنین کرد.
- همین؟!
کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.
- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟!
و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.
- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد.
فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:
ایران!
لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است!
عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست…
- مرا به آرامگاهم باز گردان.
فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن …
کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.
کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است
آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت
ایـنبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است
صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است
_________________________________________________________________
تقدیم به تمامی سربازان ایران به امید انکه هرچه زودتر سربازیشون تموم شه
معروف است که رضا شاه هراز گاهی با لباس مبدّل و سرزده به پادگان های نظامی ميرفت تا از نزدیک اوضاع را بررسي کند؛در یکی از این شبها که سوار بر جيپ به طرف پادگانی میرفت، در بين راه سربازی را که يواشکي جيم شده بود و بعد از
عرق خوري های فراوان، مست و پاتیل، به پادگان بر میگشت را سوار کرد؛
رضا شاه با لحني شوخ و برای آنکه از او حرف بکشد، به سرباز گفت: ناکس! معلومه کمی دمی به خُمره زدی؟
سرباز با افتخار گفت: برو بالا... یعنی بیشتر
رضا شاه: يه ليوان زدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: یه چتول زدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: يه بطر زدی؟
سرباز: بزن قدّش
بعد رضا شاه میگه: حالا ميدونی من کیم؟
سرباز کمي جا میخورد و میپرسد که: نکند که گروهبانی؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: افسری؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: تيمسار؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: سردار سپه؟
رضا شاه: بزن قدّش
همینکه رضا شاه به او دست میدهد، لرزش دستان سرباز را احساس میکند. از او میپرسد:
چیه؟ ترسیدي؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: لرزیدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: ري د ي؟
سرباز: بزن قدّش
__________________
ایرانیان سرزمین پارس ، 5000 سال قبل چشم مصنوعی ساخته اند !!!
دانشمندان ایرانی و ایتالیایی، چهره اسکلت کشف شده متعلق به یک زن را که در شهر باستانی سوخته در استان سیستان و بلوچستان ایران کشف شد، بازسازی کردند.
چهره این زن ایرانی که 5 هزار سال پیش در شهر سوخته زندگی می کرده و صاحب قدیمی ترین چشم مصنوعی جهان است، در موزه ملی هنر شرقی در رم به نمایش درآمد.
این یکی از بزرگترین دستاوردهای علمی است که نشان می دهد ایرانیان در 5 هزار سال پیش، از تکنیک های مختلف پزشکی استفاده می کرده اند، ازجمله ساخت یک چشم مصنوعی برای یک زن 30 ساله ایرانی که برای تزئین آن از مفتول های طلا به قطر نصف موی سر انسان به جای مویرگ ها استفاده شده است.
پروفسور لورنزوکوستانتینی، رییس آزمایشگاه بیو باستان شناسی موزه ملی هنر شرقی رم ومجری این طرح نیز با بیان اینکه بازسازی چهره صاحب قدیمی ترین چشم مصنوعی جهان با استفاده ازجدیدترین علوم جنایی و پردازش های رایانه ای تحقق یافته، گفت: بازسازی چهره این زن ایرانی که اسکلت وی در کاوش های باستان شناسی شهر سوخته کشف شده، حاصل کار مشترک محققان ایرانی و ایتالیایی است و بدون همکاری کارشناسان ایرانی تحقق این طرح امکان پذیر نبود.
کوستانتینی گفت: دکتر سید منصور سجادی سرپرست هیئت باستانشناسی شهر سوخته و مرکز فوق تخصصی چشم پزشکی نور در ایران سهم بسزایی را در تحقق این طرح بر عهده دارند.
بعد از این خبر غرورانگیز و افتخاری دیگر برای تاریخ و هویت مردمان سرزمین پارس و مسکوت ! توسط رسانه های دولنی ایران !!! منتظر خبری باشید در زمینه علم و تکنولوژی که در جهان برای اولین بار در طول تاریخ طی چند روز آینده اتفاق خواهد افتاد و فقط شما عزیزان ساکن ایران یا کشورهای حاشیه دریای جاویدان پارس و خاورمیانه شاهد آن خواهید بود !
____________________________________________________
پ.ن:به دلیل عدم استقبال از داستان های بزرگ فوتبال از ادامه دادن آن معذورم
از این روی این مطالب را گردآوری کردم تا کمی از موضوع رابین فاصله بگیریم...
- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.
- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه.
- خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.
خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!» و فرشته تاسف خورد.
- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.
و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد.
در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! …
- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!
فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.
- اعراب؟!
- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.
کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟!
فرشته بسیار تاسف خورد.
سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟
- در ظاهر بله!
کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟
- اسلام
- چگونه آیینی است؟
- نیک است
و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید …
- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.
وفرشته چنین کرد.
- همین؟!
کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.
- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟!
و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.
- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد.
فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:
ایران!
لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است!
عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست…
- مرا به آرامگاهم باز گردان.
فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن …
کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.
کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است
آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت
ایـنبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است
صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است
_________________________________________________________________
تقدیم به تمامی سربازان ایران به امید انکه هرچه زودتر سربازیشون تموم شه
معروف است که رضا شاه هراز گاهی با لباس مبدّل و سرزده به پادگان های نظامی ميرفت تا از نزدیک اوضاع را بررسي کند؛در یکی از این شبها که سوار بر جيپ به طرف پادگانی میرفت، در بين راه سربازی را که يواشکي جيم شده بود و بعد از
عرق خوري های فراوان، مست و پاتیل، به پادگان بر میگشت را سوار کرد؛
رضا شاه با لحني شوخ و برای آنکه از او حرف بکشد، به سرباز گفت: ناکس! معلومه کمی دمی به خُمره زدی؟
سرباز با افتخار گفت: برو بالا... یعنی بیشتر
رضا شاه: يه ليوان زدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: یه چتول زدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: يه بطر زدی؟
سرباز: بزن قدّش
بعد رضا شاه میگه: حالا ميدونی من کیم؟
سرباز کمي جا میخورد و میپرسد که: نکند که گروهبانی؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: افسری؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: تيمسار؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: سردار سپه؟
رضا شاه: بزن قدّش
همینکه رضا شاه به او دست میدهد، لرزش دستان سرباز را احساس میکند. از او میپرسد:
چیه؟ ترسیدي؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: لرزیدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: ري د ي؟
سرباز: بزن قدّش
__________________
ایرانیان سرزمین پارس ، 5000 سال قبل چشم مصنوعی ساخته اند !!!
دانشمندان ایرانی و ایتالیایی، چهره اسکلت کشف شده متعلق به یک زن را که در شهر باستانی سوخته در استان سیستان و بلوچستان ایران کشف شد، بازسازی کردند.
چهره این زن ایرانی که 5 هزار سال پیش در شهر سوخته زندگی می کرده و صاحب قدیمی ترین چشم مصنوعی جهان است، در موزه ملی هنر شرقی در رم به نمایش درآمد.
این یکی از بزرگترین دستاوردهای علمی است که نشان می دهد ایرانیان در 5 هزار سال پیش، از تکنیک های مختلف پزشکی استفاده می کرده اند، ازجمله ساخت یک چشم مصنوعی برای یک زن 30 ساله ایرانی که برای تزئین آن از مفتول های طلا به قطر نصف موی سر انسان به جای مویرگ ها استفاده شده است.
پروفسور لورنزوکوستانتینی، رییس آزمایشگاه بیو باستان شناسی موزه ملی هنر شرقی رم ومجری این طرح نیز با بیان اینکه بازسازی چهره صاحب قدیمی ترین چشم مصنوعی جهان با استفاده ازجدیدترین علوم جنایی و پردازش های رایانه ای تحقق یافته، گفت: بازسازی چهره این زن ایرانی که اسکلت وی در کاوش های باستان شناسی شهر سوخته کشف شده، حاصل کار مشترک محققان ایرانی و ایتالیایی است و بدون همکاری کارشناسان ایرانی تحقق این طرح امکان پذیر نبود.
کوستانتینی گفت: دکتر سید منصور سجادی سرپرست هیئت باستانشناسی شهر سوخته و مرکز فوق تخصصی چشم پزشکی نور در ایران سهم بسزایی را در تحقق این طرح بر عهده دارند.
بعد از این خبر غرورانگیز و افتخاری دیگر برای تاریخ و هویت مردمان سرزمین پارس و مسکوت ! توسط رسانه های دولنی ایران !!! منتظر خبری باشید در زمینه علم و تکنولوژی که در جهان برای اولین بار در طول تاریخ طی چند روز آینده اتفاق خواهد افتاد و فقط شما عزیزان ساکن ایران یا کشورهای حاشیه دریای جاویدان پارس و خاورمیانه شاهد آن خواهید بود !
____________________________________________________
پ.ن:به دلیل عدم استقبال از داستان های بزرگ فوتبال از ادامه دادن آن معذورم
از این روی این مطالب را گردآوری کردم تا کمی از موضوع رابین فاصله بگیریم...
آخرین اخبار آرسنال
جزئیات بلاگ
محلول آرسنال
فرهادم تا آخر عمر توپچی هستم لیسانسیه شیمی فقط به تیم ایمان داشته باشید رستم دستان نگهدارتون
تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۴/۱۶بازدید پست : ۱,۶۱۷ بار
کل بازدید: ۲۳۵,۴۷۰ بار
بازی بعدی آرسنال
اسپورتینگ لیسبون
VS
آرسنال
۱۴۰۳/۹/۶ ۲۳:۳۰
بازی قبلی آرسنال
آرسنال
3
-
0
ناتینگهام فارست
۱۴۰۳/۹/۳ ۱۸:۳۰