loading
در حال بررسی درخواست شما
Arsenal

اسطوره یا خائن/خبر/داستان/کمک



▓▒░ اسطوره یا خائن ░▒▓





آیا او تمدید میکند و تبدیل به یه اسطوره میشه یا مثل فابرگاس و نصری
لقب خائن رو میگیره.کسانی که برای جام و پول مثل سربازی که از مرگ میترسه از ارتش
توپچی ها جدا شدن.برای جامهایی که تکه ای فلز هستن و پول هایی که از مقداری
کاغذ.این ها همه از بین میرن و تموم میشن اما چیزی که باقی میمونه تاریخه تاریخی
که نام همه خائنین و اساطیر رو در خود جا داده و میده.اونا رفتن اما نمیدونستن که
حتی اگه توپچی ها از دنیا برن بازهم نامشون تو تاریخ میمونه.تاریخ تیمی که هرگز از
یاد نمیره.تیمی که تا کنون 125 سال از تاسیسش میگذره و نام تک تک بازیکنانش در
تاریخ ثبت شده.به خدا سوگند اسم یوهان کبیر هم ثبت میشه.کسی که بارها مورد تمسخر
ما قرارگرفته اما افرادی که مورد محبت هوادارا قرار گرفتن از توپچی بودن استعفا
دادن.



شاید این رسم روزگاره که به هرکی بیشتر محبت کنی و مورد
لطفت قرار بدی راحت تر بهت خیانت کنه.این سه نفر یعنی رابین سسک وسمیرا هر سه مورد
لطف ارسن بزرگ قرار گرفتن کسی که اونا رو به ارسنال اورد و زیر دست و بالشونو گرفتو به
اینجا رسوند.آری رابین رکن اصلی سومی تیم بود کسی که تلاش کردو پاداش تلاشش رو با
آقای گلی و جوایز مختلف کسب کرد.اما با رفتن او همه ی اینها از یاد میره



من به این جمله که به هرکی بیشتر محبت کنی و بیشتر مورد
لطفت قرار بدی راحت تر بهت خیانت کنه اعتقاد دارم.چیزی که بارها برام اتفاق افتاده
که یکی ازونا خیانت کسی بود که اونو دوست مینامیدم.اون شماره کسی که عاشقش بودم رو
مخفیانه از گوشیم برداشت و بهش از من بد گفت و رفت با اون.رفت باکسی که هر سه چهار
ماه یکبار با دختری جدید دوست میشه و قبلیا رو رها میکنه.از رفتن عشقم به اندازه
ای ناراحت نشدم ازینکه با اون دوست شد بیشتر ازین دلم سوخت که کسی که از اول
دبستان تا حالا باش دوست بودم این کارو کرد.سیزده چهارده سال معرفت خرجش کردم اما اون
اینکارو کرد.

به بقیه پر و بال دادیم بجای اینکه بامون پرواز کنن برامون دم در میارن



اینا رو گفتم که بگم عدم تمدید قرارداد رابین مساوی با
خیانته.خیانت به ونگر ارسنال و همه توپچی های دنیا.

اصلا برو به درک.همونطور که تو روساختیم بهتر از تو رو هم میسازیم

اصلا بدیمش به یووه و بجاش متری + پول بگیریم

این متن رو من قبلا هم گذاشته بودم که به خاطر یه  اشتب پاک شده بود.

-----------------------------------------------------------------

داشتم توو نت ول میچرخیدم که خبر زیر رو دیدم :

مروان شماخ مهاجم تیم آرسنال که روزگار خوشی را دراین تیم سپری نمیکند مورد توجه پرادی ، مدیر ورزشی باشگاه فیورنتینا قرار گرفته است.

این مهاجم ۲۸ و سابق تیم بوردو ، در ۴۰ بازی به میدان رفته برای آرسنال تنها ۸ گل به ثمر رسانده است

-----------------------------------------------------------------

یک دانشجوی عاشق
سینه چاک دختر همکلاسیش بود


بالاخره یک روزی
به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد . . . اما
دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.


بعدم پسر رو
تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه روزها ازپی هم گذشت
و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت ” من هم تو رو
دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و
دیگه ترکم نکن. . . ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. . .


چهار سال آزگار
گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!! . .


نتیجه
اخلاقی این ماجرا. . . . . . . . . . . . .


پسرهای دانشجو
هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.!!به بخت خود پشت نکنید و جواب بله
رو همون اول بدید !!

-----------------------------------------------------------------


دخترک شانزده
ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه
شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز
کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس
خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او
که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر
می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت.
دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و
چشمان درشت را دوست خواهد داشت.


دختر موهایی
بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می
شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی
بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای
خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از
مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای
واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر
می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده
بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس
می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه
نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما
پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل
گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و
پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با
دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه
بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره
شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست
شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از
همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت:
فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا
کرد.


ده سال بعد،
روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال
ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر
بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف
زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت.
پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید،
مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی
می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را
پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر
همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای
مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج
کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد
دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا
می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و
گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر
پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.



مرد هفتاد و هفت
ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در
دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره
باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد:
از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده
است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده
بود::


معنای خوشبختی
این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد

-----------------------------------------------------------------

در آخر












برا اولین بار توو زندگی دیشب گوشیمو رو سایلنت نذاشتم دختر خالم اس ام اس داده : ببخشید که مزاحمت شدم میخواستم بگم شبا که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره

دوباره خوابیدم 1 ساعت بعد دوباره اس میده : میدونم خوابی عزیزم. ولی من از دوری و دلتنگی تو خوابم نمی بره ، مطمئنم اگه میدونستی من به خاطر تو نخوابیدم تو هم نمی خوابیدی!

زیرش هم نوشته : یه سوال: اگه نصف شبی اس ام اس سرکاری بدم بیدارت کنم چی کار می کنی؟


دهنت سرویس بغضمو قورت دادم

این مطلب اختصاصی برای وبلاگ آرسنتوس بوده و فعلا کپی از آن بدون درج منبع حرام بوده و توو اون دنیا دهن مهن گچی میشه

البته هنوز توو این مطلب تازه کار هستم و بزودی بهتر میشه


همه
ی دوستانی که در این زمینه ایده ای دارند میتونند مطالب خودشونو از طریق
"تماس با ما" برای من ارسال کنند تا مطلبشون بهمراه اسمشون ثبت کنم!!!

http://arsentus.blogsky.com/1391/04/13/post-505/

مدیر وبلاگ خودم هستم...برای خوندن بقیش به آدرس بالا برین و نظر بدین و به من کمک کنید که ازینا درست کنیم و پخشش کنیم و بعدش بگیم اینو توپچی ها درست کردن و توو دنیا معروف شیم و حال کنیم :دی

آخرین اخبار آرسنال

جزئیات بلاگ

فقط آرسنال

در اینجا فقط منطق حاکم است . منطق ما این است که ما مجازی نیستیم ، ما حقیقتی هستیم انکار ناپذیر چون روح داریم و تاثیرگذاریم ، تاثیرگذار برقلب یکدیگر . خوش آمدید<br>arsentus.blogsky.com تبعیدگاه امپراتور آرسنتوس...

تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۴/۱۵
بازدید پست : ۱,۳۰۹ بار
کل بازدید: ۵۰,۸۷۱ بار
این صفحه را به اشتراک بگذارید
بازی بعدی آرسنال
آرسنال
آرسنال
VS
ناتینگهام فارست
ناتینگهام فارست
لیگ برتر - استادیوم امارات
۱۴۰۳/۹/۳ ۱۸:۳۰
بازی آغاز شده است
بازی قبلی آرسنال
چلسی
چلسی
1 - 1
آرسنال
آرسنال
لیگ برتر - استمفردبریج
۱۴۰۳/۸/۲۰ ۲۰:۰۰