loading
در حال بررسی درخواست شما
Arsenal

مناظره پارسی

ولی آیا همه ما اونطوری که شعر و ادب پارسی لیاقتش رو داره بهش پرداختیم.

این سوالیه که ما باید از خودمون بپرسیم.


در اینجا میخوام یکی از زیباترین  مناظره ها که بین 5 شاعر صورت گرفته رو بزارم.
شعری که از حمید مصدق شروع میشه و منظورش با فورغ فرخزاده و بعد از اون جواب فوغ فرخزاد به حمید مصدق.
بعد از اون جواد نوروزی در رابطه با شعر این دو نظر خودش رو بیان میکنه
ولی شعر چهارم براش منبعی ذکر نشده.
این طور که به نظر میاد از دیدگاه پدر فروغ فرخزاد گفته شده.

و شعر پنجم رو هم ماردین امینی
به عنوان ببیننده واقعه به صورت شعر بیان میکنه.

حتما بخونید بسیار زیبا و خواندنیه.








حمید مصدق



تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من كرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت



جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق



من به تو خندیدم

چون كه می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تكرار كنان

می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت؟



و شاعر جوان جواد نوروزی سالها بعد از مرگ دو شاعر این شعر رو گفته
حیفه که آن دو نیستن تا این شعر رو بخونن


دخترك خنديد و

پسرك ماتش برد !

كه به چه دلهره از باغچه ي همسايه ، سيب را دزديده

باغبان از پي او تند دويد

به خيالش ميخواست،

حرمت باغچه و دختر كم سالش را

از پسر پس گيرد !

غضب آلود به او غيظي كرد !

اين وسط من بودم

سيب دندان زده اي؛روي خاك افتادم

من كه پيغمبر عشقي معصوم،بين دستان پر از دلهره ي يك عاشق

و لب و دندان

تشنه ي كشف و پر از پرسش دختر بودم

و به خاك افتادم

چون رسولي ناكام !

هر دو را بغض ربود...

دخترك رفت ولي زير لب اين را گفت:

"او يقينا پي معشوق خودش مي آيد"

پسرك ماند ولي روي لبش زمزمه بود:

"مطمئنا كه پشيمان شده؛برمي گردد"

سالهاست كه پوسيده ام آرام آرام !

عشق قرباني مظلوم غرور است هنوز !

جسم من تجزيه شد ساده ولي ذراتم

همه انديشه كنان غرق اين پندارند:

اين جدايي به خدا رابطه با سيب نداشت



و شعر چهارم

  او به تو خندید و تو نمیدانستی
این که او می داند.
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
از پی ات تند دویدم.
سیب را دست دخترکم من دیدم.
غضیآلود نگاهت کردم.
بر دلت بغض دوید.
بغض چشمت را دید.
دل و دستش لرزید.
سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک.
و در آن دم فهمیدم.
آن چه تو دزدیدی سیب نبود.
دل دردانه من بود که افتاد به خاک.
ناگهان رفت و هنوز.
سال هاست که در چشم من آرام آرام.
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان.
می دهد آزارم.
چهره زرد و حزین دختر من هر دم.
میدهد دشنامم.
کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز.
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم.
که خدای عالم.
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟



و اما شعر ماردین امینی



تو به او خندیدی
و نمی‌دانستی
از پس کهنه حصاری چوبی
چشم من در طلب خنده ی تو می‌‌خیسید
دست او می‌‌لرزید
باغبان‌ های کشید
پسرک رفت و تو تنها ماندی
سیب دندانزده را دید که افتاد به خاک
من از آن سوی حصار
خنده‌ای را که فتاد از لب تو
او به باغی که نداشت
من به لب‌های تو که خنده نداشت
و از آن روز هنوز
درد این در تن من پیچیده ست
که چرا نیم نگاهت ننشست
پشت آن کهنه حصار 
سوی این عاشق مست

آخرین اخبار آرسنال

جزئیات بلاگ

arsenal

تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۸/۲
بازدید پست : ۳,۱۴۲ بار
کل بازدید: ۶۴,۱۳۲ بار
این صفحه را به اشتراک بگذارید
بازی بعدی آرسنال
آرسنال
آرسنال
VS
ایپسویچ
ایپسویچ
لیگ برتر - استادیوم امارات
۱۴۰۳/۱۰/۷ ۲۳:۴۵
بازی قبلی آرسنال
کریستال پالاس
کریستال پالاس
1 - 5
آرسنال
آرسنال
لیگ برتر - سِلهارست پارک
۱۴۰۳/۱۰/۱ ۲۱:۰۰